لی لی لی لی حوضک
لی لی لی لی حوضک گنجیشکه اومد آب بخوره افتاد تو حوضک... یادش به خیر. این گنجیشکه تند تند می افتاد تو حوضک و با انگشتای کوچیک ما زودی هم نجات پیدا میکرد. بعضی وقتا هم یکی پشت میکرد و ما میزدیم پشتش و میخوندیم: تاب تاب خمیر کره و پنیر بین این همه دست کی بالا؟؟؟ اونم بدون اینکه نگاه کنه باید میگفت. اگه تعدادمونم بیشتر میشد عمو زنجیرباف میاومد که برامون سوغاتی بیاره. انقدر سوغاتی پخش کنه و ماها رو یکی یکی دور خودمون بچرخونه که صف به آخر برسه. پسرا زیاد تو تیله و هفت سنگشون بازیمون نمیدادن. ما هم زیاد اصرار نمی کردیم. خواهرم که از اول خانمی در پیش میگرفت و میرفت دنبال پو...