ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

دل تنگی دخترانه

1393/6/15 11:45
نویسنده : niloofar
987 بازدید
اشتراک گذاری

کنارش دراز میکشم و لپ تاپ و روشن میکنم. از بیخوابی شب قبل هنوز گیجم ولی دیگه نمیتونم هم بخوابم. دائما حواسم به چشمای نیمه بازشه که میخواد بخوابه ولی نفخ و دل پیچه مانع میشه. آروم با دستم میزنم روی سینه ش و لالایی میگم تا چشماش دوباره بسته شه. منظره ی صورتش از نیم رخ خیلیییی قشنگه. مخصوصا دماغ فندقی ریزش.

فکر میکنم حتما اون هم مثل من از خونه موندن حوصله ش سر رفته. هرچند تجربه ی من و از دنیای بیرون از این چهاردیواری نداره. نمیدونه اون بیرون چه خبره. ساعتهای شلوغی مترو کیه. سه چهارماهی میشه که با اتوبوس و مترو جایی نرفتم. دلم حتی برای صدای دستفروشها هم تنگ شده. برای دینگ دینگ دینگ قطار توی هر ایستگاه و خانمی که اسم ایستگاه و اعلام میکنه. دلم حتی برای صدای رادیوی تاکسی ها و برای غر زدن ها و تحلیل های سیاسی مردمی که یه بعدازظهر داغ خسته و کوفته دارن برمیگردن خونه هم تنگ شده.

برای پارک ساعی، برای پیاده دوردور کردن تو خ ولیعصر، برای بازار تجریش. برای اینکه آلبالو و قیصی ترش بگیرم و بدون اینکه برام مهم باشه کسی نگام میکنه همینطور راه برم و بخورمشون و دستام و لبام قرمز قرمز شه. بعد برم امامزاده. یه چادر نخی که معلوم نیست سرچند نفر رفته رو بردارم. بندازم سرم و برم داخل حرم. تو هر تیکه آینه ی در و دیوار خودم و برانداز کنم. بعد بشینم دعای زیارت و دعای توسل بخونم و بزنم بیرون.

دوست دارم دوباره مثل اون قدیم قدیما (البته نه خیلی قدیم هاااا. مثل زمان مجردی) ماشین و بردارم و برم کوهسار. به مامانم بگم بیا بریم قم، سر خیابون نرسیده نظرش و عوض کنم که "قم دوره و باید کله سحر راه میافتادیم که نماز ظهر اونجا باشیم وگرنه فاز نمیده،" بعد راه بیفتم سمت امامزاده داوود و توی وسط راه اتراق کنیم تا روز بگذره. ده، یازده شب هم که شد دوتایی یه فلاسک چایی برداریم و بریم تو اتوبانهای شهر بچرخیم. وقتی هم خسته شدیم فقط و فقط برای خوردن چایی بریم پارک لاله. خوش بودیم ها خخخخ

دوران خوشی بود. دلم برای اون روزها خیلی تنگ شده. البته بعد از یه مدت دوباره شروع میشه. دوباره تکرار میشه همه ی این دور زدنا. ولی این دفعه تا چشم به هم بزنم من میرم رو صندلی شاگرد و دخترم میشینه پشت فرمون. شب که میشه یه فلاسک چایی برمیداریم و میزنیم به دل خیابون...

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (19)

آیدا
15 شهریور 93 15:59
رسم زندگیه دیگه جای آدما با هم عوض میشه.... آدمها بزرگ میشن و جای پدر مادرهاشون میشینن ...و بعد مثل پدر مادرهاشون مادربزرگ و پدر بزرگ میشن..همه,همه چیز رو تجربه می کند
niloofar
پاسخ
sarvin
15 شهریور 93 17:33
منم دلم تنگ شده
niloofar
پاسخ
بیا بغلم عزیزممممممم. به زودی همه چی بهتر میشه ایشالا
مامی فریبا
16 شهریور 93 0:18
سلام نیلو جون خوبی ارغوان جونی خوبه ببوسش .تمام اینا گذریه ولی اینبار دیگه تنهایی نمیتونه لواشک بخوری یکی دیگه هم اضاف شده مثل منکه میخام ابم بخورم میبینم دوتا چشم داره نگام میکنه یه برقیم این چشماش میزنه که نگو ولی خیلی خوبه که دختره همدمه بیرون که میریم مثل دوتا دوست میمونیم ولی دیگه نوبت تو ارغوانه که برید حالشو ببرید
niloofar
پاسخ
ای جون. قربون این فسقلی برم که از الان همدم مامانش شده.
مامی فریبا
16 شهریور 93 0:20
نیلو یه کمکی میخواستم میشه ادرس لباس مجلسی و کفش مجلسی و تاج عروس خوب توی تهران بهم بدی که زیاد داشته باشه و از نظر قیمت هم مناسب باشه.
niloofar
پاسخ
حتما عزیزم
neda
16 شهریور 93 15:35
سلام دوست عزیز امیدوارم خوب باشی هم خودت و هم نی نی عزیزت میدونم این روزا سرت خیلی شلوغه پس زیاد وقتتو نمی گیرم و میزم سراغ اصل مطلب راستش خیلی تصادفی با وب لاگت آشنا شدم داشتم راجع به کلینیک نوید سرچ می کردم تقریبا همه مطالبو خوندم ولی ننوشته بودی که چرا دیگه نوید نرفتی و پیش سهیلا عارفی نی نی دار شدی راستش من امروز اومدم کلینیک نوید ولی همش شما تو ذهنم بودی می شه لطفا دلیل ادامه ندادن تو پیش دکتر کشاف بهم بگی . ممنون می شم جواب بدی.
niloofar
پاسخ
ندا جان من بخاطر یه سری دلایلی که برام مهم بود دیگه اونجا نرفتم. اول حجم بسیار بالای داروهایی بود که بدون حساب و کتاب واریز میکردن به بدن بیمار. بدون اینکه به فکر عوارض این مقدار زیاد دارو باشن. دوما هزینه های خیلییییی بالای اون مرکز. سوم اینکه روش زیفت تو خیلی از جاها منسوخ شده. و من تا جایی که دیدم اینجا فقط لقاح انجام میشد و بدون صبر کردن برای اطمینان از تشکیل جنین ها، جنین ها به تعداد زیاد وارد لوله فالوپ مادر میشدن که در صورت باردار شدن هم ریسک بارداری خارج رحمی تو این پروسه خیلی بالا میره و یه سری دلایل دیگه.
ثمره
16 شهریور 93 15:51
واقعا همین طور که توصیف کردی... ان شالله بهترین روزهارودرکنارهم بگذرونید... ببوس دخمل طلاتوازطرف من
niloofar
پاسخ
مانلی
17 شهریور 93 20:28
آخ که چقدر این دور دور های دخترونه می چسبید گفتی و دل منم تنگ شد . با دوستا ، با مامانم ، مخصوصا با بابام آرزو نکن زود زود بگذره و این روزا رو کنار ارغوان ببینی جات بودم آرزو می کردم این روزای شیرین تا می تونه کش بیاد و لدت ببرم
niloofar
پاسخ
نه مانلی جون آرزویی برای زود گذشتنش ندارم. ولی میدونم زودی میگذره. همینطوری که این نه ماه بارداری زود زود گذشت و به این زودی دلم برای تکونهای ارغوان تو شکمم تنگ شد
آیسان مامانی ماهان جون
18 شهریور 93 10:45
سلاااااااام نیلو جون و ارغوان عشقمممممممممممممممم
niloofar
پاسخ
سلاممممممممم بر خاله آیسان عزیزم
آیسان مامانی ماهان جون
18 شهریور 93 10:46
نیلوفر جونی خودمو تحویل نگیرم همه از طنز نوشته های من تعریف میکنن،اما من عاشق تحریر تو ام،اونقدر زیبا مینویسی که آدم خودشو تو نوشته هات احساس میکنه..ای ول دخترررررررررررر
niloofar
پاسخ
لطف داری عزیزمممم. به نوشته های صمیمی تو که نمیرسه خانمییییییییییی
آیسان مامانی ماهان جون
18 شهریور 93 10:52
ایشالله اون روزم از راه میبرسه نیلو جون...اون روزم به امروز بچگی ارغوان و زود گذشتنش حسرت میخوری...
niloofar
پاسخ
دوست دارم زمان خیلییییییییییییییی کش بیاد. اگه زود بزرگ شه زودی هم از پیشم میره. دوست دارم بیشتر و بیشتر و بیشتر پیشم بمونه
آیسان مامانی ماهان جون
18 شهریور 93 10:52
بوووووووووووووس برا مادر دختر الان و دیروز و فرداااااااااا
niloofar
پاسخ
برای آیسان گلم
مامان ماریا
19 شهریور 93 11:05
آخ گفتی داغ دل هممونو تازه کردی ... منم از وقتی باردار شدم تا حالا نتونستم یه دله سیر دور دور کنم حالشو ببرم . 2 ساله دارم تو خونه می چرخم دور سره خودم [
niloofar
پاسخ
خخخخخخخخ ماریا استادم میگفت پسرم که دنیا اومد تا سه سال از خونه بیرون میاومدم آفتاب چشمام و میزد از بس تو خونه میشستم
آزاده مامان آرتین
20 شهریور 93 0:09
فدای تو،با این متنای قشنگت
niloofar
پاسخ
عزیزیییییییییی
sahar
21 شهریور 93 1:36
ﺍﯼ ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ
niloofar
پاسخ
زهرا
23 شهریور 93 18:31
وای راست می گیا نیلوفر جان هیچ وقت به این قضیه فکر نکردم که تا یه مدت خونه نشین می شه آدم اونم برای ماها که همیشه خدا بیرون بودیم تو این متروها و تاکسی ها خیابونا ولی خوب من دلم می خواد یه مدت دور باشم و تو خونه بودن رو هم امتحان کنم . بلاخره هر دوره زندگی یه جوره دیگه حالا صبرکن همچنین با دخملت راه بیافتی برین بیرون تفریح و گردش حالش و ببرین .
niloofar
پاسخ
آدم تا وقتی تو یه شرایطی هست خیلی بهش توجه نمیکنه. همینکه از اون وضعیت فاصله میگیره دلتنگش میشخ
مامانی ماهان جون
24 شهریور 93 11:31
سلاااام نیلو جون و ارغوان نازنینمممم..نیستین چرااااااااااااا؟؟؟یه عکسی ،پستی،،بابا دلواپس شدیمممممممممممم
niloofar
پاسخ
عزیزم امروز فردا عکسای جدید و میذارم. قول میدم
مامانی ماهان جون
26 شهریور 93 10:49
کجایین پسسسسسسسسسسسسسسس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
niloofar
پاسخ
چند روزی سرم شلوغ بود آیسانی
تبسم
26 شهریور 93 13:09
سلامممممم عزیز دلممممممم......قدم نورسیدت مبارک............انشاالله بهترین روزها رو داشته باشی ........از طرف من ارغوان جونمو هم ببوسسسسس
niloofar
پاسخ
مرسی تبسم جون. کجایی تو دختر؟
مامان دو قلوها
26 شهریور 93 22:42
نیلوفر جون سلام دلم تنگه و به خاطر اطرافیان تظاهر به خوبی میکنم یه بار دیگه انتقالم منفی شد عارفی میگفت همه چیز عالیه! خیلی مواظب کوچولوت باش
niloofar
پاسخ
خیلی ناراحت شدم. نمیدونم چی بگم. ایشالا که به زودی این زحمت هات نتیجه بده. امیدت به خدا