عشق در من سما می رقصد...
دارم به یکسالگی حضور دخترم نزدیک میشم.
پاییز پارسال این روزها برام پربود از استرس و فکرهای سیاه و سفید. با اصرار ال دی رو شروع کردم و خودم وارد سیکل شدم که یه ماه دیگه منتظر نمونم. پارسال این موقع من بودم و شیشه های پر از خون آزمایشگاه و بازوهای کبود. من بودم و بی صبری. من بودم و فرار از چشمهای کنجکاو و گاها آزاردهنده ی دیگرون که مبادا کسی بپرسه "پس کی میخوای دست به کار شی؟". من بودم و دلتنگی و هزارتا شعر نگفته و هزارتا گل که منتظر یه اشاره بودن واسه شکفتن. من بودم و اون بود و شبهایی که تنها حرفمون مطمئن شدن از تاریخ ویزیت بعدی بود. از دل دردهایی که نداشتم و نگرانم میکرد که نکنه تخمکی بالغ نشده.
پارسال سنگینی یه حرف بود رو دلمون. نگرانی مادری بود که دیگه لب به اعتراض باز کرده بود "اگه اینبار هم نشه دیگه نمیذارم تا یکسال دیگه دنبالش بری". تار به تار موهای من بود و فرش خونه. من بودم و اون بود و یه اشتیاق سیاه، سفید، خاکستری.
پاییز امسال قشنگترین پاییز و دارم. یه جفت چشم سیاه درشت که وقتی با لبخند بهم نگاه میکنه همه دنیا یادم میره. میچرخیم و میچرخیم و میچرخیم و من میمونم و دخترم و هزارتا رنگین کمون. بوی تنش دم مسیحاست که دلم و زنده میکنه. دستهای کوچولو و پاهای ظریفش، وای... پاییز امسال چقدر بهونه دارم واسه خوب بودن و خندیدن. با اینکه هنوز یه وقتایی نگاهش میکنم و میگم "یعنی این فرشته همونی بود که تو شکم من دست و پا میزد؟ یعنی این الان دختر منه؟ یعنی این الان همون توپ کوچولوی هشت سلولیه که نشونم دادن؟ فتبارک الله احسن الخالقین".
4م آذر ماه مهلت یکساله فریز شدن دوتا جنین مون تموم میشه. هنوز تصمیمی برای نگه داشتنشون نگرفتم. به امید خدا بعد از یکسالگی ارغوان باز هم میخوام اقدام برای بچه دوم و شروع کنم ولی مطمئن نیستم شانس گرفتن این دوتا جنین چقدر باشه.
نگید که ناشکرم یا زیاده خواه. فکر میکنم حق ندارم دخترم و به تنهایی محکوم کنم. کسی که مثل من نعمت داشتن خواهر و برادر خوب و چشیده باشه قدرش و میدوونه. اگه تو این مورد تجربه ای دارین خوشحال میشم باهام درمیون بذارین. من راه چندساله رو تو یکسال دویدم. تصور اینکه نکنه هرگز نشه زمان نمیشناسه. وقتی درگیر بشی میفهمی که 40 درصد موفقیت خیلی عدد ناچیزیه. نمیدونی کی نتیجه میگیری فقط میدونی بی وقفه باید بدویی.
پی نوشت: یه خواهش دارم از همه. از هیچ زنی نپرسید که کی میخواد مادر شه. نگید سنتون داره میره بالا. به تنبلی متهمش نکنید... شاید راز مگویی داره که شما دونسته یا ندونسته ناخن رو زخمش میکشید.
پی نوشت: هزاران سجده ی شکر برای تجربه ی مادری باز هم کمه. دستهام همچنان رو به آسمونه که همه زنهای انتظار لذت مادر بودن رو بکشن. همه بهارا، همه مریما، همه پریاها، همه آیداها... آمین