اولین سالگرد حضور
تا قبل از تو انگار دقیقه ها و ثانیه ها قهر بودن با من. نه عقربه های ساعت میلی به جلو رفتن داشتن و نه برگه های تقویم میلی به ورق خوردن. انگار هر روز که بیدار میشدم دوباره همون روز قبل بود. ترس هرگز نبودنت انقدر بزرگ بود که با هر دلخوشی ای مقابله میکرد. امید شنیدن صدای قلبت که یه دنیا از من دور بود، الان همه دنیای من و احاطه کرده. پارسال چهارم آذر خجسته روزی بود که مقدر شد باشی. ولی الان به فاصله یک چشم به هم زدن یکسال از روز خلقت تو گذشته. یکسال با هزار و یک واهمه که نکنه نتونم مادر خوبی باشم. یکسال با دعا و خنده و سونوگرافی و روزشماری برای وعده بعدی دیدار. وقتی با منی زمان چقدر زود میگذره...
به رغم همه سختی ها چقدر ما زنهای میکرویی خوشبختیم. کافیه چشامونو ببندیم که حس کنیم خدا خودش بغلمون کرده و آروم تو گوشمون زمزمه میکنه "نکنه بترسی.نکنه غصه بخوری". راستم میگه، به جز ما کی میدونه نازدونه ش چه روز و چه ساعتی تشکیل میشه؟ کی میتونه قبل از اینکه فرشته ش تو دلش لونه کنه ببیندش؟ کی میدونه جنینی که توی شکم داره دقیقا چند روزشه؟ ولی ما میتونیم ساعتهای حضورش و بشماریم. میتونیم تو سومین روز تشکیلش ببینیمش. حتی میتونیم فیلم بی نظیر لحظه ی لقاح جنینمون و ببینیم.انگار بیشتر میتونیم حسش کنیم. انگار این جنین و از روز سوم میذارن کف دستمون و میگن از حالا به بعد شیشه ی عمرش دست شماست. آسته آسته قدم برمیداریم مبادا دلش بلرزه. انگار بیشتر مواظبشیم. حتی براش تاوان های سنگینی میدیم ولی هرچی سختتر باشه بیشتر عاشقش میشیم. وقتی هم که در آغوش گرفتیمش همه دنیا مال ما بشه.
دختر قشنگم امروز سه ماه و بیست و یک روز از تولدت میگذره. سپاس خدایی رو که من و لایق داشتن تو دونست.
پ.ن: مریم عزیزم برای بار سوم به انتظار شکوفه کردن بذرهای درونش نشسته. دعاش کنید.
عکسهای دخترم در ادامه مطلب