پرواز
"پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست"
با این یه جمله فروغ فرخزاد بارها و بارها گریه کرده ام. نمیدونم چرا ولی این جمله خیلی برام سنگین بود. همیشه فکر میکردم چرا بایدپرواز باشه و پرنده نباشه. اصلا پروازی که پرنده نداره پرواز نیست. همیشه با خودم میگفتم من همون پرنده ام که اگه من نباشم زندگی نیست. من نباشم آرزو نیست، احساس نیست، پرواز نیست.
اما الان میفهمم هست. خیلی پروازا پرنده ندارن. مثل پرواز نی نی های دوستام. مثل پرواز دلم پی نی نی. مثل پرواز آرزوها و برنامه هام. مثل پرواز من به دنبال هر چی رو زمین گشتم و پیدا نکردم.
اشتباه نکرده بودم؛ منم پرنده بودم اما نه از جنس کبوتر، باید ققنوسی باشم که از خاکستر من پرنده ای تازه متولد بشه تا پرواز نمیره. پرنده که رفتنیه.
راست میگفت فروغ...
پانوشت: این مطالب رو از روی غصه یا ناراحتی ننوشتم دوستای گل. خیلی هم دیدش مثبته. خیلی