نامه به خدا
خدایا.
با تو حرف زدن که سلام و احوالپرسی نمیخواد. راستش نمیدونم چی بگم. میترسم یه چیزی بگم از دستم ناراحت بشی. این چند وقته خیلی زبونم تند شده. می بینی که. شدم مثل تیغ دودم.
شنیدم : هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند
خدایا از این جام سیراب شدم. مست مست شدم از بلا. فکر نمی کنی دیگه وقت هوشیاریه؟؟
فکر نمی کنی دیگه وقتشه یه قهوه بخورم و این مستی از سرم بپره؟؟
جان؟؟؟!!!! نشنیدم.
باشه. حتما الان وقتش نیست. حتما هنوز جا دارم مست تر شم. هنوز واسه چند تا پیک دیگه جا دارم.
شکرت خدایا. من که جز تو کسی رو ندارم هر روز صدبار باهاش حرف بزنم و دعوا کنم و قهر کنم و دوباره آشتی کنم. نکنه تو هم خسته شدی از من؟؟؟ قبلا لا به لای این جامهای بلا، مزه هم میفرستادی که دهنم تلخ نشه. دیگه اونم نمیفرستی. باشه نفرست. هر چه از دوست رسد نکوست. حالا با مزه یا بی مزه.
ولی بذار یادت بیارم که خودت گفتی خیلی بخشنده ای. خودت بد عادتم کردی. خودت گفتی هرکاری میکنی بازم بیاپیش خودم. خودت گفتی من هیچ بنده ای رو تنها ول نمیکنم. خودت گفتی ان مع العسر یسرا.
فقط خواستم یادآوری کنم. جسارت نباشه.