ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

من و دلگیری این روزا

1391/10/28 16:10
نویسنده : niloofar
770 بازدید
اشتراک گذاری

روزها چه زود میگذره. به سرعت برق و باد. میان و بی اعتنا به آرزوهای ما آدما دهن کجی میکنن و میرن. اصلا کاری ندارن چی میخوای از زندگی. کار ندارن چقدر از خواسته هاتو از دامن زندگی چیدی. کار ندارن دوست داری ادامه داشته باشن یا نه. نه لحظه ای که میخوای تند و تند بگذرن تا غصه هات زودتر بگذرن بهت توجه میکنن، نه لحظه ای که میخوای تا ابد ادامه داشته باشه و تو لذتشو ببری. این روزا این لحظه ها لج دارن باهات.

نه بچه ان که با یه شکلات دلشونو به دست بیاری و رامشون کنی. نه بزرگسال که حرف حالیشون باشه. بهشون بگی: بابا اینقدر عجله نکنید. من هنوز زندگی نکردم.من هنوز هیچ لذتی نبردم. من هنوز هیچ کاری نکردم. من هنوز یه دل سیر سر تو دامن مامان گریه نکردم. من هنوز با همه دلگیریام خداحافظی نکردم. من هنوز دست کسی رو نگرفتم که راه رفتن یادش بدم. هنوز برای کسی دیکته شب نگفتم. هنوز بخاطر بهونه گیری یه دل کوچولو تا صبح بیدار نشستم. هنوز یه فرشته با اون چشمای قشنگ براقش زل نزده تو چشمام  صدام بزنه مامان. هنوز خیلی کارا دارم انجام بدم.

چرا این چند روز اینقدر دلگیرم. احساس پیری میکنم. احساس میکنم این خط اصلا اول نداشته و الانم بگه آخر رسیده. دلگیرم. از خودم دلگیرم. از این روزا دلگیرم که اینقدر زود میگذرن. از این روزا دلگیرم که پشت سر هم میان و میرن و همیشه آرزوهای منو جا میذارن. یادشون میره خواسته های منم با خودشون بیارن.

این روزا رو دوست ندارم.خنثی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)