یلدا
دیشب خیلی شب قشنگی بود.
با حسین شیرینی خریدیم و رفتیم خونه ی مامانم. تا دیروقت هم دور هم بودیم. شب خیلی قشنگی بود.
پسرک شیطون خواهرم انقدر دلبری کرد که دلم میخواست گازش بگیرم. دندونامو به هم فشار میدادم که جلوی خودمو بگیرم چون تازه راه افتاده و میخواد از همه چیز سر دربیاره خیلی حرکاتش بامزه شده.
البته دختر نازشم هست که پرنسس کوچولوی منه.
خدایا مرسی که خانوادم کنارمن. دوسشون دارم.
شب خیلی خوبی بود. با این که هیچ کار خاصی انجام ندادیم کلی انرژی گرفتم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی