ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

شاید وجودی در وجودم باشد

1392/2/22 19:20
نویسنده : niloofar
674 بازدید
اشتراک گذاری

طراوت دخترانه ام در این دوسال رنگ زنانگی به خود گرفت. حال این زنانگی گام در راهی نهاده است که فرجامش آویختن گوهر مادرانگیست.

صراط را تا نیمه آمدم.

از آمیختن وجودی در وجودم هفت روز گذشت. 

ده شب دیگر را به صبح خواهم رساند تا نظاره گر حیاتی در درونم باشم. بمانید و جان بگیرید. بمانید و جان ببخشید.

 

نی نی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (28)

سانا
20 اردیبهشت 92 20:56
انشاله حتما گلم یه جشن حسابی می گیریم اونروز با دوقلوها


انشااله سانا جون. خدا بهترین هارو برای همه مون رقم بزنه.
مامان ترنم
20 اردیبهشت 92 22:08
سلام عزیزم. خوبی ؟ بهتر شدی؟ خوب مواظب نی نی های ناز دارمون باش. ما هم با تو انتطار می کشیم تا نتیجه و البته اگر قابل باشیم دعا هم می کنیم واست. به امید خبرهای خوب.


مامان ترنم خیلی ماهی دوست گلم.
فریبا
20 اردیبهشت 92 23:16
وای سلام عزیزم آقا من از نوشتت ان شالله هرچی خیره و خدا بخواد ولی برات دعا میکنم که هرچی زودتر مامی 2 جوجه گلی ناز بشیمن خیلی وقته تورو لینک کردم مامان نیلوفر و داستانت خیلی وقته که دارم ادامه میدم و امیدوارم عاقبت خوب و خوشی داشته باشی من از حالا بهت میگم مامی لولوفر


ای جانممممممممممم چه دوست مهربونی. لینک وبلاگتو میذاشتی برام دوست عزیز. ماما لولوفر خخخخخخخخخخخ
مامان ماهان
21 اردیبهشت 92 8:20
به حق صاحب كربلا برايت خواهند ماند.. ايمان دارم كه به زودي زود مادري مهربان ،،حتي مهربانتر از خاله گيت براي خواهر زاده هايت ،،برايشان خواهي بود..


انشااله مامان ماهان. خدا از دهنت بشنوه
فریبا
21 اردیبهشت 92 9:18
اسم وبلاگم دختر نازنینم سارینا هستش مامی لولوفر


بوووووووس
گيتي
21 اردیبهشت 92 9:25
دست هايم آنقدر بزرگ نيست كه چرخ دنيا را به كامت بچرخانم اما يكي هست كه بر همه چيز تواناست تو را با تمام آرزوهايت به او ميسپارم.



مرسی گیتی جون. ممنون که اومدی.
پرتو
21 اردیبهشت 92 9:55
سلام عزیزم انشاالله که حال خودت و نینی های گلت خوب باشه و دارن حسابی شیطونی میکنن بیشتر مواظب خودت باش دوستم منتظر خبرهای خوبت هستم


حتما پرتو جون. بوووووووووسسسسسسسسس
سودابه
21 اردیبهشت 92 11:45
سلام عزیزم چطوری بهتری؟ایشالا تا 10 روز دیگه بهترین خبر عمرت رو میگیری..
اون دوتا نینی چه خوشگلن جانم...


مرسی سودابه جون. انشااله به زودی دوقلوهای نازنین توهم میان تو دلت دوست گلم.
غزاله
21 اردیبهشت 92 14:13
دست هایم به ارزوهایم نرسید
اما درخت سبز صبرم میگوید:
امیدی هست
خدایی هست.
انشالا همه رویاهای شیرینت رنگ قشنگ واقعیت میگیره.
کسی که ایمان داره احتیاج به معجزه نداره و کسی که ایمان نداره هزار معجزه هم براش کافی نیست.

چه حرف قشنگی غزاله جون. واقعا همینطوره. ایمان معجزه نمیخواد. به دوست حقیقی که ایمان داشته باشی میگی هرچه از دوست رسد نکوست.
لیلا
21 اردیبهشت 92 14:17
عزییییییییییییییزم نیلو جون . باهات به انتظار نشستم و آرزو دارم که پایان ماه پایان خوشی برای سختی های تو باشه نازنینممممممممم. آرزو دارم نین ها ینازت بهت محکم چسبیده باشن . الهی آمین .


مرسی لیلا جون. خیلی ماهییییی
نغمه(مامان کسری و نیکا )
22 اردیبهشت 92 0:29
دستانم را تا جای که میرسند بلند میکنم و از خدا شادیتو توی ده روز اینده خواستارم
خدایا به حق عظمت و بزرگیت قسم نظری کن


مرسی نغمه جون. خدا نگهدار بچه های نازت باشه.
صبا
22 اردیبهشت 92 16:10
سلام نیلوفر عزیزم خیلی مراقب خودت باش امیدوارم به زودی بهترین خبرها رو اینجا بخونیم



مرسی صبا جون. به کلبه ی کوچیک من خوش اومدی.
مامان دونه سیب
23 اردیبهشت 92 6:58
عزیز دلم انشالله 2 تا فسقلی مامانی ناز و سالم تو وجودت دارن ریشه میدن و بزرگ میشن و حتماااااااااااا میمونن


مرسی گلم. دوهزار تا بوس واسه اون دونه ی جادویی.
در آرزوي دو قلوووووو
23 اردیبهشت 92 7:41
واي عزيزم چقدر قشنگ نوشتي

معلومه كه دوران مدرسه هميشه نمره انشات بيست بوده

من كه هميشه از دست انشا ميناليدم

الان هم نميتونم بنويسممممم

يادم نميره هميشه كه با پدرم ميرفتم كتابفروشي

اولين كتابي كه بر ميداشتم كتاب انشا بودش

يه هفت هشت تا كتاب انشا داشتم

هميشه از تو اينا جمله مي دزديدم ميچيندم كنار هم ميشد انشاي من

هيييييييي كه چه دوراني بودش

چه زود گذشت

اصلا همش زود زود ميگذره

ايشالله عاقبت به خير بشيم




خخخخخخخخخخخ ای شیطون.
من که انقدر از نوشتن فاصله گرفتم همه ذوقم کور شده دختر. شاید این اتفاقها دوباره بتونه ذوقم و برگردونه.
در آرزوي دو قلوووووو
23 اردیبهشت 92 7:41
راسي به تو بعدش استراحت مطلق؟؟

من بعدش ميتونم برم سر كار يا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


عزیزم گفتن سعی کنید استراحت مطلق نباشید. ولی بهتره که استراحت کنی. نه اینکه خیلی بخوابی ولی خیلی هم خسته نشی و به کمر و دلت فشار نیاری.
مامان ماهان
23 اردیبهشت 92 7:56
سلام قربونت برم عزيزم،،من به چند تا از همكارامم گفتم اگه كسي به واسطه اعمال خودش ديگري رو انجام به كار نيك ياامر به معروف كنه، خودش بيشتراجر ميگيره،خوشحالم دوستان بخوبي شما دارم..انشالله وسط و آخر رجب توفيق داشته باشيم با هم روزه و اعمال رجب رو بجاي بياريم..


آفرین مامان ماهان. جدا مطالبت خیلی برام جالب بود. مرسی
شيما
23 اردیبهشت 92 10:13
بي صبرانه منتظر 30م هستم ..... ني ني کوچولوهات دارن از وجودت جون ميگيرن


شیماییییییییی من انشااله همینطور باشه. به زودی انتظار تو هم به پایان برسه. مثل خیلی دوستای دیگه مون که مامان شدن نی نی توهم زود زود زود بیاد.
در آرزوي دو قلوووووو
24 اردیبهشت 92 7:41
عزيز دلم من نميتونم اين همه مرخصي بگيرم خونه بمونم


فوقش يه پنج روز

بعدش بايد برم سر كار

كارم راحته

بعضي روزها اصلا كاملا بيكارم

ولي بايد روزي هفت ساعت پشت ميز بشينم

نميدونم مشكلي پيش مياد يا نه

فقط استرسي كه دارم به خاطر پله هست

هم خونمون هشت تا پله داره

هم سر كارم يه ده تا پله داره

اين كه هر روز بخوام اين پله ها رو بالا و پايين برم برام سخته

نميخوام هم استعلاجي از دكترم ببرم تو مهرش نوشته اي وي اف

تابلو ميشه تو اداره

همش ميگم كاش يه دكتر اورتوپد اشنا داشتم برام استعلاجي مينوشت كه مثلا پام در رفته

اونوقت با خيال راحت استراحت ميكردم



گلم پله خوب نیست. بعدشم این همه ساعت باید روی صندلی بشینی اذیت میشی. من یه روز رفتم دانشگاه خیلی اذیت شدم.
سروین
24 اردیبهشت 92 13:18
تا اونجایی که بتونم به ساعت نگاه نمیکنم روزها و شب ها رو نمیشمرم تا بیاد روزی که خبر خوب رو از تو بشنوم
الهیییی امیننننننننننننننننن


قربونت برمممممممم من. میدونی که هرچی باشه قبل از هرکسی به تو میگم. عاشقتممممممممممم
در آرزوي دو قلوووووو
24 اردیبهشت 92 13:36
خانمي بعد اي وي افت رفتي دانشگاه ؟چند روز بعدش؟؟؟؟؟؟


ميگما دكتر به من گفت پردنيزولون رو كم كنم تا قطعش كنم

من همراه ال دي شروع كردم و تا قبل ميكرو گفته كم كم قطعش كنم


من بدجوري پا درد ميشدمممم

خيلي بد بود


من با این قرص معده م به هم میریزه. ولی چاره ای نیست. این قرص و با آمپولهای هاش ام جی شروع کردم تا دوماهم باید بخورم.
من نه روز بعد عمل رفتم دانشگاه. ولی نمیتونسستم رو صندلی بشینم. چوبی بود اذیت میشدم.
بهار د
25 اردیبهشت 92 10:39
سلام مامان نیلو جونم
انشالله که تا حالا مامان شدی عزیزم این همه سختی و صبر رو خدا میبینه انشالله نینی هاتون بیادد سالم بغلتون


سلام عزیزم. انشااله. مرسی از لطفت عزیزم.
بهار د
25 اردیبهشت 92 10:52
از اینکه به فکرمی دنیا دنیا
ممنونم

منم برات تو شب ارزوها بهترین ها رو از خدا میخوام
الهی به حق بزرگی و کرم خدای مهربون بیای بگی نینی هات اومدن تو دلت

و به خدای احد و واحد اون روز برا من بهترین روزه


فردا از دارم با نینیهات برام دعا کن دل تو دلم نیست

بهار به خدا از ته دل دعات میکنم. نمیدونم چرا اینقدر همش تو فکرمی. به حق علی (ع) و این ماه عزیز انشااله آزت مثبت بشه و خدا بهت دوتا بچه ی سالم و صالح بده.
سودابه
25 اردیبهشت 92 11:04
سلام عزیزم کی معلوم میشه فرشته کوچولو زمینی شده یا نه؟ منتظریما


سودابه جون چهاررروز دیگه مونده.
شیما
25 اردیبهشت 92 11:07
شمارش معکوس برای روزای قشنگ و شاد شروع میشه بی صبرانه منتظر اون روزم


شیما جون خیلی ماهی
مامان ترنم
25 اردیبهشت 92 14:52
سلام نیلوفر جان؟ حالت خوب شده؟ همچنان منتظریم که خبر خوبت رو بشنویم. خیلی مواظب خودت و ناز دونه هات باش.


مرسی مامان ترنم.
رویا
25 اردیبهشت 92 23:32
لایق باشم منم دعاتون می کنم!
به منم سربزنید!


مرسی رویا جون. حتما میام
فریبا
26 اردیبهشت 92 11:31
سلام مامی لولوفر خوبی شنگول و منگولا چطورن وای عزیزم من 1هفته ای بود کامپیوترم خراب بود و تازه درستش کردم و تونستم بیام حالت بپرسموای میمی لولوفر چرا 10 روز اینقدر دیر میگذره من دارم از بی طاقتی میمیرم بعد 10 روز که انشالله وروجکها بسلامتی رشد خودشون کردن و جاشون توی دلت پیدا کردن باید یه جایزه خوب بهمون بدیسارینا منتظره ها.اول مواظب شنگول و منگول و بعدشم مواظب خودت باش و سریع خبرش بهم بده


فریبا نی نیا نموندن.
سودابه
29 اردیبهشت 92 12:17
سلام نیلو جون فکر میکنم یه بار این پیامو گذاشتم اگه دوتاست یکی رو پاکش کن..
چطوری؟بهتری عزیزم امیدوارم این بحرانو پشت سر گذاشته باشی..خیلی مواظب خودت باش با یه روحیه تازه برو برای داشتن یه موجود پاک توی دل مهربونت


مرسی سودابه جون. به امید خدا.