روز بزرگ
بالاخره رفتم و نی نی هارو کاشتم تو دلم. فیلم عمل و دیدم. ولی نمیدونم چندتا جنین انتقال دادن. فقط میدونم امروز همسری زنگ زده بوده کلینیک و گفتن جنین هایی که لقاح دادیم تو آزمایشگاه رشد کردن و فریز شدن. خدارو شکر. اگه این نشد لااقل یه چند تا فریزی دارم.
30 اردیبهشت اولین آزمایش بتا رو میدم.
جزئیات عمل و روز شنبه رو تو ادامه مطلب گذاشتم.
شنبه صبح رفتم زیفت. روز خیلی عجیب و درد ناکی بود.
گفته بودم که دو سه روزه دل درد دارم. بخاطر تعداد فولیکولها و حجمشون دیگه داشتم میترکیدم. تا جمعه فقط شبها خیلی اذیت میشدم ولی شنبه دیگه رسما به مرز انفجار رسیده بودم. گفته بودن ساعت 6:30 صبح اونجا باشیم. ما هم کله سحر راه افتادیم و شش و ربع رسیدیم کلینیک. اول همسری رفت آز اسپرم داد. قرار بود اگه آز اسپرمش مثل روز سه شنبه که تو مطب دکتر سعید داده بود باشه دیگه عمل نشه و با همون نمونه کارمون انجام بشه.
حدود ساعت هفت و بیست دقیقه بود که منو فرستادن تو بخش انتظار اتاق عمل. به غیر از من چهارتا خانوم دیگه هم بودن. و یه خانمی هم نوبت لاپراسکوپی داشت که ما ندیدیمش. من نوبت پنجم بودم. از بین این خانمها یکی دونر بود (تخمک اهدایی داشت) یکی هفده سال بود دنبال این کار بود و 5 بار میکرو کرده بود. یکی سیزده سال منتظر بود و یکی هم سه بار میکرو کرده بود.
تا ساعت یازده منتظر بودم تا نوبت من بشه. خیلی هم انتظار بدی بود. همش خدا خدا میکردم زودتر منو ببرن بیهوش کنن تا از این دل درد خلاص شم. وقتی رفتم تو اتاق عمل بهشون گفتم که دفعه پیش چه بلایی سر گلو و حلق من آورده بودن. آخه دفعه قبل انقدر این لوله تنفسی رو بد انداخته بودن که تا ته حلقم زخم شده بود و تا دوماه باید اول صدامو صاف میکردم بعد حرف میزدم.
هرچند گردن نگرفتن و مثل همه جاهای دیگه جبهه گیری کردن که ما لوازم استریل استفاده میکنیم و حتما سرما خورده بودی. دفعه قبل نفهمیدم کی بیهوش شدم. اینبار خیلی دقت میکردم که حواسم باشه. وقتی آمپول و توی رگم زد سرم یه دفعه سنگین شد. یه گیجی خیلیییییی خاص. ماسک هم آوردن بزارن روی دهنم که تا تنفس کردم شروع کردم به سرفه کردن. تکنسین بیهوشی ازم پرسید سرماخوردم یا نه. وقتی گفتم نه سریع داد زد هیدروکورتیزون بیارید و دیگه هیچی نفهمیدم.
نمیدونم چقدر از شروع عمل گذشته بود. ولی تو همون حالت می فهمیدم دارن یه لوله هایی از شکمم بیرون میکشن. مخصوصا از پهلوم. بعدشم همینطور که پاهام بالا بود شروع کردن به بخیه زدن. خیلییییییییییی درد داشت. کاملا حس میکردم. نخ بخیه رو که میکشید می فهمیدم شکمم چظوری تکون میخوره. ولی نمیتونستم تشخیص بدم که عمل تموم شده. همش احساس میکردم با یه لوله ای از پایین به رحمم ضربه میخوره. بدیش این بود که این همه درد و داشتم حس میکردم ولی حتی قدرت اینو نداشتم که یه انگشتم و تکون بدم تا بفهمن دارم به هوش میام. خیلیییی بد بود. خیلیییییییی
چند لحظه بعد اثری از این کشش ها نبود. فقط متوجه میشدم پرستارا بالای سرم جمع شدن و راجع به بینی من نظر میدن. یکی دوتاشون میگفتن عمل کرده و یکی که بینیمو گرفته بود توی دستش میگفت نه مال خودشه. منم که می شنیدم و نمیتونستم عکس العملی نشون بدم.
نمیدونم چند دقیقه بعدش بود که تونستم چشمام و باز کنم. تنها کاری که کردم این بود که گریه کنم و مامانم و صدا بزنم. خیلی درد داشتم خیلییییییی. از اینم که این همه درد و حس کرده بودم و نتونسته بودم نشون بدم حرصم گرفته بود. یاد این بچه های کوچیک افتادم که نمیتونن بگن کجاشون درد میکنه و دلم براشون سوخت.
هنوز سرم بهم وصل بود. اومدن و یه کم صحبت کردن که چرا گریه میکنی؟ گفتم میفهمیدم بخیه زدنتون و. فکر کنم باورشون نشد. گفتن نمیشد بیشتر بهت بی حسی بزنیم. خطرناک بود. همینطور که اشک میریختم منو بردن طبقه پایین و یه سرم نمکی و پشتش هم سه تا سرم آلبومین بهم تزریق کردن. دوتا خانم بودن که کمکم میکردن لباس بپوشم و راه برم. یکیشون و دفعه قبل هم دیده بودم. خیلی مهربون بود. سنش بالا بود و انقدر خوش زبون بود که آدم میدیدش کلی روحیه میگرفت.
تو مطب به همسرم گفته بودن اگه میخواین یه جنین اهدایی هم براتون بذاریم که اگر نطفه خودتون ضعیف بود این یکی بگیره. که موافقت نشد. البته من هم اگه میدونستم رضایت به همچین امری نمیدادم.
خلاصه اینکه بعد از کلی سرم و دادن توضیحات به همسری منو سوار ماشین کردن و اومدیم سمت خونه
بماند که توراه من که ناله میکردم همسری گریه میکرد.
راستش خیلی در مقابل درد کم طاقت نیستم. ولی دیروز فهمیدم درد یعنی چی. تو راه زنگ زدیم به خاله و اومد خونه ما تا به من برسه.
بعد از عمل هم گفتن روزی ده تا سفیده تخم مرغ و موز کاملا رسیده و کیوی بخورم. هرچند وقت یه بارم پاشم راه برم تا گازی که موقع عمل تزریق کردن دفع بشه.
بهتر که شدم میام و در مورد بقیه چیزهایی که اونجا دیدم براتون مینویسم.
راستی این بین حدود 200هزارتومن هم هزینه داروهای عمل شد.