نقطه، سرخط...
یکم، دوم، سوم، چهارم،... بیست و هفتم، بیست و هشتم و ...
روزهای شمارش دوباره شروع شد. دوبار دیگه باید تا بیست و نمیدونم چندم بشمارم. بازم باید برگه های تقویم و بذارم روی میز کنار تختم و هر شب عین زندانیا یه ضربدر به تاریخاش بزنم. بعدش دوباره بشمارم تا پنج. قرصام و شروع کنم و بازم بشمارم تا بیست و یک. دوباره صبح زود بیدار شم برای آمپولا و بشمارم تا بیست و هفت. بعدش دوباره باید بشمارم تا ده.
هی بشمارم و بشمارم و بشمارم.
یک، دو، سه، چهار...
تا اگه دکتر تشخیص داد وقت خوبیه، بعد از چهار تا پری برم برای انتقال. روز دوازدهمه که کابوس از دست دادن شما ادامه داره و خونریزیم هنوز قطع نشده. پریروز دکتر می گفت احتمالا باردار شده بودی و نی نی ها نموندن که ازمایش اولت بتا داشتی و هنوزم خونریزی داری...
یه جورایی گیجم. نمیدونم چی بگم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی