این روزها
این روزها آسمان خاکستری است. شب شب است و روز نیز شب. لیک دیگر در اندیشه ی تو نیستم؛ خودخواه تر شده ام.
این روزها بی دغدغه بودنت قهوه ام را تلخ تر مینوشم. دیگر شتابی برای صبحانه و قرص ساعت هفت ندارم. دیگر نه در خواب درگیر توام نه در بیداری. پس از یک سال از حصار اندیشه ات خلاصی یافته ام.
این روزها دوباره با خود خلوت میکنم. بدون حضور تو خود را به محاکمه می کشانم و حساب موهای سفید شده ام را از خودم میپرسم. به خود خشم میگیرم، پای درد دل خود می نشینم و باز هم من می مانم و من.
از منی که این روزها از خیال تو گذشته ام بگذر...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی