اینجا خدا به زمین نزدیک است
جای همه تون خالی بود. رفتیم اردبیل.
انقدر طبیعت تو این شهر قشنگه که آدم نمیدونه از دره های عمیق و جاده های کوهستانیش حرف بزنه یا از مهی که تو فصل تابستون هم زمین و نوازش میکنه یا از گرما و رطوبتی که توی مغان به مردم هدیه میده.
وجب به وجبش یه اقلیم جداگانه ست.اینجا تنها جاییه که برای گذر از تابستون به زمستون فقط یکساعت باید تو راه بود. اینجا روی تپه های کوتاه و بلند بی نظیرترین نقاشی دنیا رو می بینی. زمین های درو شده و باردار. زمین هایی که هنوز کاه گندمها روش مهمونه و زمین هایی که شخم زده شده و مستطیل های تیره رو توی این نقاشی اشغال کرده.
این منظره ها به آدم نشون میدن که تن های قهوه ای چقدر قشنگ میتونه با آبی و بنفش و سبز ترکیب بشه. اینجا هر رنگی دیده میشه همه رنگها هم با آدم حرف میزنن. یه وقتهایی ابرهای آسمون انقدر برات لوندی میکنن که دوست داری آسمون و بغل کنی. انگار اسمون هم مرز داره. از توی تونل مه عبور میکنی و به یکباره نور خورشید پوستت و قلقلک میده.
اینجا آسمون هرچقدر هم که سرد باشه دل زمین گرم گرمه. اینو از چشمه های سرعین و مشکین شهر میشه فهمید. توی آب گرم دست و پاهات و به اختیار خودشون میذاری تا خستگی همه روزهای سال و ازت بگیرن. بوی تند گوگرد به مشامت میرسه ولی اهمیتی نمیدی. بیشتر و بیشتر تو این آب غرق میشی. اگر هم از گرمای آب دلت گرفت آش دوغ و کباب داغ دوباره حالت و جا میاره. اینجا چایی ذغالی هم مزه دیگه ای داره.
گشت و گذار توی بازار قیصران هم که هیچ وقت از برنامه ی این سفر حذف نمیشه. دیوار های آجری با گنبدهای بلند. بوی ماهی دودی تو سرتاسربازار می پیچه و آدم و دیوونه میکنه. لباسهای رنگارنگ از در و دیوار اینجا آویزونن. آینه و شمعدونهایی که معمولا عروس و دامادهایی روبروش میایستن تا مناسبترینش رو برای شروع زندگیشون انتخاب کنن. النگوهایی که پشت ویترینهای بازار زرگران دل آدم و میبره. اینجا همه چیز پیدا میشه.
بعد از این سفر خوب دیگه وقتشه که برگردم به زندگی عادی. چهارروز دیگه پیش دکتر عارفی وقت گرفتم. این بار هم اینجا امتحان میکنم. اگه نشد باز برمیگردم کلینیک نوید. راستش این بار نمیخوام این همه هزینه کنم. و این همه دارو مصرف کنم. ریزش موهام شدید تر شده ولی عیب نداره. این نیز بگذرد. میرم برای بهترین نتیجه...
الهی به امید تو.