سلامی با یک بغل گل
من اومدم با یه بغل دلتنگی. اینترنت خونه تا یه هفته دیگه وصل میشه و من باید از سایت دانشگاه استفاده کنم. برای اینکه مبادا با ریموت دسکتاپ نوشته هام و بخونن هم با خودم لپ تاپ میارم دانشگاه. اعتیاد خیلی بدی به این صفحه و به شماها پیدا کردم. میدونید حس خیلی خوبیه که بدونی وقتی یه چیزی مینویسی خونده میشه. حتی اگه کسی جوابی براش نذاره. همین که وارد صفحه ت میشی و تعداد بازدیدکنندگان ومی بینی می فهمی که کلی آدم هست که باهاشون حرفهای مشترک داری.
اوضاع خونه ی جدید بدک نیست. جام تنگ تر شده. بیشتر اثاثیه رو سر هم سوار شده ولی خوب دیگه کار زیادی نمونده. خورد خورد دارم انجام میدم. نه که فکر کنید تنبلم آخه مشکل گاز و پکیج و این حرفها رو داشتیم. خونه تازه ساخت و یه سری کاستی ها که دست و پای آدم و می بنده. راستش یه دوهفته ای کاملا سنتی زندگی کردیم و من در این مدت کلی فاتحه به روح ادیسون فرستادم که لااقل برقی هست و میشه از خوراکپز و پلوپز برقی و چای ساز استفاده کرد.
تو این مدت خیلی اتفاقها افتادکه دوست دارم بگم ولی وقت تنگه و نمیخوام حوصله کسی رو سر ببرم. فقط بگم که وارد سیکل جدید میکرو شدم. گفته بودم که دکتر عارفی یه ماه دیگه سیکل من و عقب انداخت. با سماجت خودم این ماه شروع کردم. با یکی از ماماهای ایشون صحبت کردم و گفتم که اگه یه ماه عقب بندازم عملم میافته وسط امتحانها. از روز سوم پری یعنی از 29م مهرماه ال دی رو شروع کردم. شنبه گذشته رفتم پیش دکتر عارفی و بماند که برای 3 دقیقه دیدن خانم دکتر 4 ساعت تمام اونجا الاف شدم. دکتر عارفی سونوی واژینال انجام داد و گفت میتونم از 15آبان سینافکت و شروع کنم. الانم روزی 50 واحد سینافکت میزنم تا سه شنبه که دوباره برم پیشش که داروهای بعدی رو برام تجویز کنه.
تو اولین فرصت بازم میام و بهتون سر میزنم. دوستای گلم تا جایی که میشه صفحات شما رو هم میخونم همیشه به یادتون هستم. ممنون که شما هم تنهام نذاشتید و با پیامهاتون کنارم بودین.