احوال این روزها
سی مهر بالاخره بار و بندیلمون و جمع کردیم و رفتیم تو خونه جدید. چون جام کوچیکتر بود جابه جایی یه کم سخت میشد. ولی با کمک مامان و خاله و دوتا از زنداییا همه رو چیدیم. سالنم شده مثل نمایشگاه مبل. همه چی در همه. ولی کاریش هم نمیشه کرد. پس بهتره بهش اهمیت ندم. کاج مطبقم که انگار دل و دماغ اسباب کشی نداشت خود به خود خشک شد. اونم در عرض چند روز. بقیه گلها حالشون از قبل هم بهتره. حسن یوسف های لوسم گل از گلشون شکافته و قد کشیدن. گذاشتمشون کنار پنجره آشپزخونه و هر روز نیم ساعتی بهشون اجازه هواخوری میدم.
اینجا دور تا دور خونه م پنجره داره. هم سالن، هم آشپزخونه هم اتاق خوابها. دراین بین تناقض بین میل شدید من به نظم و سهل انگاری ذاتی همسرم ابرهای تیره رو چند روزی مهمون خونمون کرد ولی الان اوضاع روبه راهه.
تو دوره های میکرو و زیفت بدترین چیزی که افراد ممکنه درگیرش بشن استرس و فشار عصبیبه. توماه دوم از سیکل جدید دارم سینافکت و گونال اف تزریق میکنم. داروهام یک دهم داروهایی که از دکتر کشاف میگرفتم هم نیست. راستش دلم برای آرامش دکتر کشاف تنگ میشه. با اینکه از زیفت ترسیدم و خیلی هم اذیت داشت ولی یه "بسم الله الرحمن الرحیم" گفتن خود دکتر کشاف از هر مسکنی موثرتر بود. هنوز نتونستم با عارفی ارتباط برقرار کنم، با اینکه دکتر خوب و خوش برخوردیه.
سری قبل این موقع از دل درد نمیتونستم سر پا وایسم. تعداد تخمکهام زیاد بود و این و حس میکردم. ولی اینبار هیچ حسی ندارم. پیش خودم میگم نکنه حواس پرتی های خانم دکتر و اینکه در آن واحد به ده موضوع فکر میکنه باعث بشه من تخمکهای خوبی نداشته باشم و این سیکل هدر بره.
سه شنبه باید دوباره برم پیشش تا ببینم این بار چه داروهایی رو اضافه میکنه. کاش دکتر عارفی هم مثل دکتر کشاف همه داروها رو یکجا میداد تا هر هفته مجبور نباشم برای یه قرص یا آمپول ساعتها توی بیمارستان معطل بشم. بعد از دوتا تجربه ناموفق که یکیش هم احساساتم و اینطوری تاب داد، دیگه به نتیجه ش فکر نمیکنم. فقط دوست دارم زودتر انجام بشه که با خیال راحت به دانشگاهم برسم. کلی کار ناتموم دارم.