ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

روزهای شمارش

یه حس عجیبی دارم این روزا. نمی تونم توصیفش کنم. یه جور خواستن و نخواستن توامان. یه مخلوطی از سودای رفتن و اشتیاق موندن. یه حالی بین انتظار و بی تفاوتی. روزهای عجیبی رو دارم میگذرونم. روزهایی که میدونی و بازم نا امیدانه شروع به شمارش روزها میکنی. روزهایی که هر دردی و هر حالت جدیدی رو دوست داری به فال نیک بگیری اما میدونی هیچ اتفاقی قرار نیست بیفته. اعداد رو از یک تا بیست و هفت هر روز و هر روز مرور میکنی. خدایا! یه وقتا فکر میکنم باید بلندتر داد میزدم تا صدام میرسید اون بالا بالاها. انقدر بالا که دیگه بهونه ای برای نشنیدنش نداشته باشی. ولی بعدش می بینم نه. این خبرا نیست. تو اقرب من حبل الوریدی. پس به انتظار می شین...
3 اسفند 1391

با تو

آغوش من هر روز از تو خالي تر ميشه شب گريه هام منتظر دستاي كوچك تواه. پرسش هاي كودكانه تو رو بارها و بارها با خود تمرين ميكنم تا جوابشون را بدونم و در امتحان تو سرافكنده نباشم. نقش انگشت هاي كوچيك آغشته به رنگت رو از الان روي ديوارهاي زندگي ام مي بينم. شيطنت دلفريبت و به جون خريدارم. دستمال ها را براي پاشويه كردن شبهاي تب و بي تابي ات كنار گذاشته ام. به كم خوابيدن عادت كرده ام تا از بيداري شبونه هاي با تو نرنجم. با تو يكبار ديگر زندگي را مرور خواهم كرد. با تو يه بار ديگه پشت ميزهاي كلاس اول مي شينم. باهات كنكور ميدم. باتو به رشته م فكر ميكنم. با تو عاشق ميشم. با تو گريه ميكنم. يه بار ديگه زندگي رو از سر شروع ميكنم ، ...
30 بهمن 1391

Happy Valentine

امروز روز 14م فوریه ست. یعنی عید عشاق. روز خیلی قشنگیهههه   من و همسری هم دیروز واسه هم تلفنی لاو ترکوندیم و تبریک گفتیم. من رفته بودم شهرستان برای مراسم ختم یکی از اقوام و همسری نتونسته بود بیاد. دیروز که توراه بودیم کلی تلفن بازی کردیم. عین روزهای نامزدی خخخخخخخ. راستش روز ولنتاین ما 9 اردیبهشته. روزی که ما باهم آشنا شدیم و برای اولین بار همدیگه رو دیدیم. واسه همین 14 فوریه یه جورایی واسه ما کمرنگه. این چند وقت همه چیز زندگیم یه جورایی بی برنامه شده. فقط خدارو شکر رابطه م با همسری خیلی قوی تر از قبله. اما باید یه نظم دوباره به همه جزئیات زندگیم بدم. دارم روزهارو می شمرم که زودتر این دوماهم بگذره و وارد دوره پیشوازی نی...
26 بهمن 1391

بیا

خیلی وقتا خیلی دلم برات تنگ میشه بیا تا اگه دختری هر روز برات دامن های چین چین رنگی بدوزم و اگه پسری همش کلاه تنیس بذارم سرت. دستات یه معجزه بزرگی داره با اون انگشتای کوچیکت خوشبختی می بخشی. بیا تا وقتی می خندی دلم برات غنج بزنه و وقتی گریه میکنی فقط آغوش من پناهت باشه بیا تا همه مادرانه هامو واسه آینده ی تو خرج کنم شبا بالای سرت بیدار بمونم و تمام روز محو بازی کردنت بشم. چه لذتی از این بالاتر؟؟!!! همین که بدونم تنها پناه توام بزرگترین دلیل زندگیمه.
20 بهمن 1391

نامه به خدا

خدایا. با تو حرف زدن که سلام و احوالپرسی نمیخواد. راستش نمیدونم چی بگم. میترسم یه چیزی بگم از دستم ناراحت بشی. این چند وقته خیلی زبونم تند شده. می بینی که. شدم مثل تیغ دودم. شنیدم :         هرکه در این بزم مقرب تر است     جام بلا بیشترش میدهند خدایا از این جام سیراب شدم. مست مست شدم از بلا. فکر نمی کنی دیگه وقت هوشیاریه؟؟ فکر نمی کنی دیگه وقتشه یه قهوه بخورم و این مستی از سرم بپره؟؟   جان؟؟؟!!!! نشنیدم. باشه. حتما الان وقتش نیست. حتما هنوز جا دارم مست تر شم. هنوز واسه چند تا پیک دیگه جا دارم. شکرت خدایا. من که جز تو کسی رو ندارم هر روز صدبار باهاش حرف بزنم و دعو...
16 بهمن 1391

روز 34م

دوست دارم اين چند وقت يه كار متفاوتتري انجام بدم. از حال و هواي اين روزا خوشم نمياد. نه پري ميشم نه سندرومهاي قبل قاعدگي تموم ميشه. داره افسرده م ميكنه. همش دلم ميخواد بشينم يه گوشه تنها و گريه كنم. امروز روز 34م دوره مه. از پري هم خبري نيست. بخاطر دردهاي شديدي كه چند روزه تو رحم و تخمدانم احساس ميكردم رفتم پيش دكتر. برام سونوي واژينال و آز تيتر بتا نوشت. ديروز دو ساعت مرخصي گرفتم و رفتم سونو گرافي كاخ كه به محل كارم نزديكه. بعد از كلي معطلي بي دليل معاينه شدم و اومدم بيرون. تو راه خونه هم يه بي بي چك گرفتم. با اين كه ميدونستم منفيه. اما بازم چون بعد 5 روز هنوز خبري نبود گفتم بذارم اگه منفي شد ديگه نرم آزمايشگاه. دوست ندارم الكي دست و ب...
9 بهمن 1391

واسه ی خودم

دیروز تولدم بود. یکسال دیگه پیرتر شدم. یکسال دیگه به تجربه های تلخ و شیرینم اضافه شد. یه 5 بهمن دیگه رو پشت سر گذاشتم. اندازه یکسال دیگه خاطره به کوله بارم اضافه شد؛ خاطره هایی که میخوام تا ابد لحظه به لحظه شو تو افکارم زنده نگه دارم و خاطراتی که هرچی محکمتر پاکشون میکنم پررنگ تر میشن. خوب یا بد گذشت و رفت. هییییییی زندگی. پارسال اینموقع چه برنامه ها واسه امسالم کشیده بودم. چقدرشو تونستم به انجام برسونم؟؟؟؟!!!!! راستش نمیدونم. فقط یادمه طبق عادت هرسال کلی آرزو کردم و کلی نقشه کشیدم. دعا کردم همه روزام به طعم شکلات باشه و همه اوناییکه دوسشون دارم کنارم باشن. دیروز خواهرم و دوتا فرشته هات تسلی من بودن. دیروز باهم دیگه بازار گل رف...
6 بهمن 1391

توضيح

سلام. دوستاي گلي كه ميخوان تفاوت بين زيفت و ميكرو رو بدونن اين چند خط و بخونن بد نيست.   در IVF تخمک از زن و اسپرم از مرد گرفته شده، در محیط آزمایشگاهی لقاح انجام می شود و سپس تخم ایجاد شده در رحم زن قرار می گیرد. در ZIFT یا Zygote intrafallopian transfer ، تخم همانند بالا تهیه شده و به جای رح در لوله فالوپ زن قرار داده می شود. در ICSI یا Intracytoplasmic sperm injection اسپرم مستقیما به داخل تخمک وارد می شود و برای مواردی که اسپرم کم است و یا قدرت نفوذ خوبی ندارد به کار می رود. منبع: سايت دكتر رهام صادقي ...
3 بهمن 1391

روز برفی

امروز خیلی برف قشنگی می اومد. سرکلاس بودم. ولی کل حواسم به پنجره بود و برفی که می شینه رو درختا. عاشق برفم. انقدر لذت بردم که نگو. کلاس که تموم شد ناهار و با دوستام تو سلف دانشگاه خوردم و تو حیاط دانشگاه کلی برف بازی کردیم. کلی تو برف پیاده روی کردیم. مثل بچه ها با گلوله های برفی تو سرو صورت همدیگه زدیم. خیلی روز خوبی بود. مثل بچه ها از بالا تا پایین تو برف فرو رفته بودیم. کتابام خیس شده بود. شالم خیس خیس بود و دستام از مچ بی حس شده بود.چقدر بچه شدن خوبه. چقدر لذت داره بدون اینکه به نگاه بقیه توجه کنی و نگران باشی چه فکری میکنن بپری تو برفا و گلوله های برفی رو بندازی سمت دوستت. بری زیر شاخه درختا وایسی و بعد درخت و تکون بدی تا همه برف...
2 بهمن 1391