ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

کلینیک نوید- قسمت اول

1391/10/14 0:33
نویسنده : niloofar
1,141 بازدید
اشتراک گذاری

 قرار بود امروز بیام و کلی تعریف کنم چی شد.

دیروز کله سحر پاشدیم رفتیم کلینیک نوید. شب قبلش هم که دو و نیم خوابیده بودیم. صبح تو ماشین داشتیم چرت میزدیم.

تا رسیدیم رفتیم برای مشاوره پیش یه خانم دکتر که روش کاری این مرکز و برامون توضیح بده. تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد بعد از مشاهده شناسنامه هامون (میخواستن مطمئن بشن من و همسری یزدوجون شدیم خخخخخ) هر چی آزمایش و سونو گرافی داشتیم دادیم به ایشون که مطالعه کنه. به جز سونو و آز اسپرم همسرم که مال کمتر از یک ماه پیش بود و تو بیمارستان پارس و مرکز تصویر برداری تهران انجام داده بود بقیه چیزارو تکرار کردن. یه چندتا برگه هم داد دستمون که طبق اونا بریم دنبال کارامون.

 

اول به بخشهای مختلف سرزدیم و قبضاشونو تهیه کردیم. بعد رفتیم واحد نمونه گیری تو ساختمون شیشه ای کلینیک. چشمتون روز بد نبینه.چند تا خانم دکتر جوون بودن که نمیتونستن رگهای منو بگیرن. سه بار دستمو سوراخ کردن تا یه آزمایش بگیرن. انقدر سوزن و زیر پوستم چرخوندن که حالم بد شد.

ولی همه جور آزمایشی بود. هم هورمونی، هم عفونی، هم چکاپ...

بعدش رفتیم واسه سونوی واژینال. خانم دکتر وسیله معاینه رو از پایین وارد کردن و شروع کردن به اسکن کردن رحم و تخمدانا. قبل از من یه خانم دیگه تو اتاق بود که حدود سه هفته بود زیفت کرده بود. بتاش فکر کنم شده بود 45. ولی خانم دکتر میگفت من هیچ حاملگی ای توی رحمت مشاهده نمیکنم. احتمالا برای سونو گرافی زود اومدی. خانومه:  تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

سونو واژینال راحت بود. فقط توی دلم یه کمی احساس گرما میکردم. شکر خدا همه چی هم خوب بود. فقط تو گزارشش نوشته بود یه توده 4 میلیمتری تو دیواره رحم (نه داخل رحم) مشاهده شده که معلوم نیست چیه.

 

بعد سونو رفتم برای عکس رنگی. واااااااااااااااااااااایییییییییییی وحشتناک بود. رفتم توی سالن. یه سالن بزرگ بود که انتهای سمت چپ دوتا اتاق کوچیک داشت. یکی اتاق تجهیزاتشون یکی دیگه هم اتاق رختکن. وارد سالن که شدم یه تخت دقیقا روبری در بود. البته پشت در پرده آویزون شده بود. یه خانومی روی تخت داشت ناله میکرد. یه خانم پرستار بالای سرش بود و یه آقای دکتر خیلی مسن هم داشت مایع حاجب تزریق میکرد. راستش از اینکه این کار و یه آقا قرار بود انجام بده مور مورم شد. یه حس بدی شدم یه لحظه.

یه گان برداشتم تن کردم و باید پایین تنه تو لخت میکردی.تو رختکن  دوتا خانوم دیگه هم بودن که یکیشون از مشهد می اومد و کارشو انجام داده بود. یکی دیگه هم که قبل من بود از کرمان می اومد.

دوتاشون هم از اخلاق اقای دکتر ترسیده بودن و غر میزدن که بداخلاقه. خلاصه چشمتون روز بد نبینه. نوبت من شد و رفتم روی تخت. دکتر هم اومد بالای سرم و شروع به صحبت کرد که آروم بشم.

- چند ساله ازدواج کردی؟؟

- یکساله.

-حامله هم شدی تا حالا

-نه تازه میخوام اقدام کنم

- حالا چند تا بچه میخوای؟

- سه تا

-آفرین. ولی نگو سه تا. بگو سالمشو میخوام

-بله حق با شماست. اول سالم باشن

بعدش دستگاه معاینه فلزی و وارد کرد و تا جاداشت بازش کرد. یه لوله ای مثل شیلنگ که انگار سرش یه قیف باریک با سوزن وصل باشه وارد رحمم کرد. این لحظه بود که دردم گرفت. ولی صدام در نیومد. به خانم پرستار گفت این از اون مریض خوباست که صدتا هم در روز راه بندازی خسته نمیشی.

منم که داشت دردم می اومد فقط صدامو در نمی آوردم که زودتر تموم بشه. میدونستم اگه داد بزنم یا گریه کنم فقط به خودم فشار میاد. مایع رو که تزریق میکرد خیلی درد بدی داشت. نمیتونم توصیفش کنم. فقط تماس یه سوزن و بارحمم حس میکردم. مثل اینکه بخواهید دندونتونو بی حس کنید. درد ورود سوزن و تزریق لیدوکایین. با این تفاوت که اون زود بی حس میشه ولی این هی دردش بدتر میشه.

 

خلاصه احساس کردم از روی این لوله هم یه چیز دیگه بستن که محکم شه و مایع بیرون نریزه. احساس میکردم الانه که کمرم بشکنه و مهره هام از هم جدا بشه. یه دردی شبیه درد پریود ولی خیلیییییییی شدید تر زیر دلم پیچیده بود. دلم میخواست داد بزنم.

خانم پرستار و آقای دکتر رفتن تو اتاق کوچیک و قرار شد من یه لحظه نفس نکشم. باید خودمو راحت هم میگرفتم تا انقباضی نباشه. بعد از زیر و رو چند تا عکس گرفتن و اومدن دستگاه معاینه رو باز کردن. یه بار هم اینطوری عکس گرفتن و حجم مایعی که ریخته شده بود بیرون و یادداشت کردن. بعدشم دکتر تو یه مانیتور کوچیک رحمم و نشونم داد و از همه چی احساس رضایت کرد. شکر خدا

گفت رحم و تخمدونات همه سالمن و هیچ انسدادی هم نداری. بعدش که اومدم از تخت بیام پایین سرم از شدت درد و ضعف گیج رفت. خانم پرستار فوری برام یه لیوان آب قند آورد تا حالم جا بیاد.

 

همسری میخواد بخوابه. منم خوابم میاد. بقیه شو روزهای بعدی مینویسم. بووووووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

جواد
14 دی 91 10:47
سلام وبت جالبه خوشم اومد به وب منم سر بزن شاید یه جملش به دردت بخوره.تباذل لینک یادت نره
http://fhw.rozblog.com




مرسی