ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

روز آزمایش

1392/5/23 12:44
نویسنده : niloofar
1,287 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب اصلا نخوابیدم. کولر و که روشن میکردم به حدی خونه سرد میشد که تا مغز استخونت یخ میکرد، وقتی هم خاموش میکردم چون کف پام داغ میکنه نمیتونستم بخوابم. تا صبح چند بار بلند شدم. دو سه بار برای دستشویی، دوسه بار برای شستن پاهام یه بار هم برای آوردن کیسه یخ که بذارم زیر پام و بخوابم. بازم نشد.

دوست هم ندارم پنجره ها رو باز بذارم. راستش فوبی حشره دارم. همش میترسم از پنجره حشره ای وارد خونه بشه.

ساعت 7 که بیدار شدم برای آمپول دیگه چشمام رو هم نرفت. دیشب دوش گرفته بودم. بالای سر همسری نشستم و با صدای شسوار بیدارش کردم. آماده شدم و ازش خواستم بلندشه بریم آزمایشگاه.

شوهرم میگفت همون روز پنج شنبه بریم ولی من به بهونه اینکه فردا آزمایشگاه زود میبنده و جوابش میمونه برای شنبه مجبورش کردم بیاد. بالاخره رفتیم آزمایشگاه و یه 5 سی سی خون دادیم تا ببینیم این نی نی ها تو دلم لونه کردن یا نه.

جوابش ساعت 6 آماده میشه تا اونموقع دل تو دلم نیست.

 

روز جمعه اول صبح دوتا لک صورتی روشن دیده بودم. البته دقیقا نفهمیدم از رحم بود یا بخاطر اپلیکاتور بزرگی که باید استفاده کنم دچار زخم شده بودم. خلاصه این دوتا لک منو تا مرز همه افکار منفی برد و آورد. اگه مامانم اینا اونروز نمیاومدن پیشم روحیه م بدجور به هم میریخت. فرداش هم که بی بی چک زدم منفی شد. واسه همین به هر نتیجه ای باید فکر کنم. باز هم دعا میکنم تا اجابت بشه، دعا میکنم چون دلم روشنه. الهی به امید تو.

راستی این دفعه که برای عمل رفته بودم یه چیزی فهمیدم. سرم آلبومین و به خانمهایی تزریق میکنن که تخمک زیاد تولید کردن. بخاطر فشاری که به تخمدونها اومده اگه آلبومین بهشون نرسه ممکنه هایپر بشن و شکمشون آب بیاره. روزی ده تا سفیده تخم مرغ بعد از عمل هم به همین خاطره.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

ماماطهورا
23 مرداد 92 13:07
عزيزدلم اميدوارم كه دست پر بياي با خبراي خوش منتظرتممممممممممم گلم
راستي نيلوجون منم مامان شدم امروز فهميدم


مبارکههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه به سلامتی عزیزم. انشااله که به سلامتی بیاد بغلت. مبارکت باشهههههههه
ترانه
23 مرداد 92 13:11
ایشالله که با خبرای خوب برگردی.
اگه بدونی از صبح چندبا ر اومدم اینجا رو باز کردم.
منتظرم عزیزم.



مرسی ترانه جونم. انشااله. دیگه دل تو دلم نیست
سحر
23 مرداد 92 14:32
منتظرت هستم عزیزم با خبر خوب شما دوستای خوبم خوشحال میشم مارو بی خبر نذار


باشه سحر جونم. مرسیییییییییییییی
اب نبات
23 مرداد 92 14:47
سلام عزیزم وب پر محتوای داری..خیلی زیبا می نویسی با احساس..ان شالله خدا بهترین ها رو برای شما رقم بزنه..با افتخار لینک شدید اگه لایق دونستید لینکم کنید


خیلی لطف کردی دوست عزیز.
محبوبه مامان ترنم
23 مرداد 92 15:03
پس من 3 ساعت دیگه دوباره میام.
ان شاالله که نتیجه مثبت باشه.
به هر حال هر چی که خدا بخواهد.
ایشاالله که نی نی هستش و ما هم شیرینی می خواهیم.
هنوز سه ساعت وقت داریم تا واست دعا کنیم.
نیلوفر جون برات بهترین ها رو آرزو می کنم.

مرسی محبوبه جونم. مرسیییییییییییییی
ترمه
23 مرداد 92 15:34
انشالله مثبته .من که بیشتر از شما نگرانم و هر روز به وبت سر میزنم تا خبر خوبی بشنوم .راستی مگه شما شیاف پروژسترون استفاده نمیکنید چون آمپول گفتید؟


مرسی ترانه جون. چرا روزی دوتا شیاف دارم. آمپول سلکزان مصرف میکنم.
شیما
23 مرداد 92 15:39
خدایااااااااااااااااااااااااااااا
ایشالا که مثبتهههههههههههههههههههههههههه بعد یه جشن درست و حسابی میگیریممممممممممممم

وای شیما نمیدونم چرا زمان وایساده.
سانا
23 مرداد 92 17:02
وای مبارکه عزیزم منم ددلم برات روشنه انشاله همینجا یه جشن حسابی بگیریم برات


انشااله سانا. یعنی میشه؟؟
محبوبه مامان ترنم
23 مرداد 92 17:24
نیلوفر جان جواب رو نگرفتی هنوز؟
الهی که خوش خبر بیایی.


هنوز نه محبوبه جون. زنگ زدیم گفتن همون ساعت 6 بیاین
محبوبه مامان ترنم
23 مرداد 92 18:02
ساعت 6 شد. باید برم بیرون کار دارم ولی منتظرم تا اول نتیجه آزمایشت رو ببینم. خدایا نیلوفر جون هم مامان بشه و هم خودش و خانواده اش و هم ما دوستاش شاد بشیم.
فاطمه
23 مرداد 92 22:07
سلام نیلوفر جون ایشالا مثبته. تو رو خدا زودتر خبر خوش و بهمون بده. درکت می کنم لحظات پر التهابیه اما ایشالا ایندفعه تمام استرس ها و آمپول ها و داروها و عمل ها تموم می شه و یه سر می ری سراغ سیسمونی.