مهمونی
شب 16م هم به پایان رسید و امشب آخرین دونه ی قرصمو خوردم. به امید خدا از فردا صبح دکاپپتیل شروع میشه. انشااله اینم به خیر بگذره.
امشب مهمون داشتم. سه تا دایی بزرگهام اومده بودن خونه ی من عید دیدنی. من هم که نفسم به نفس داییام بنده. البته چون از دیروز سرگیجه داشتم نشد تدارک آنچنانی ببینم ولی عکس چند تا از چیزهایی که آماده کردم و میذارم. خدارو شکر مزه شون خوب بود.
اینم از غذای من و تزئیناتش. هر کس هم که دوست نداشته باشه پسردایی هفت سالم عاشق غذاهای منه. خخخخخخخخخخخخخ
حتی قراره بخاطر دست پختم طلاق منو بگیره و خودش از من نگهداری کنه. عزیزززززززززززم
متاسفم که مجبور شدم عکسها رو پاک کنم. به دلایل امنیتی این کارو کردم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی