ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

تو

خیال تو شاعرم میکند همین نیاز دستهای من به تو همین که سر به خیالم می زنی مرا بس است که از تو بنویسم که بگذرم ز عقل خود تمام کوچه های این دیار مرا به جستجوی تو دیده اند بدون تو چای صبحانه ام تلخ تر از هر قهوه ایست.. ...
24 دی 1391

بعد از عمل

دیروز یه کم حالم بهتر بود. خیالم راحت شد که دیگه دارم خوب میشم اما بعدش دوباره شروع شد. موقع عمل فکر کنم کسی که لوله تنفسی مینداخته وارد نبوده. آخه از روی زبونم تا ته گلوم زخم شده. انقدر این چند روز سرفه کردم که بخیه هام کشیده می شد و دلم درد میگرفت. دیروزم که یه کمی سر پا موندم و زیاد نشستم دوباره به خونریزی افتادم. دوباره رفتم تو استراحت مطلق تا زخمام بسته بشه.   اگه یه موقع مجبور شدید لاپراسکوپی کنید بعدش خیلی استراحت کنید. مخصوصا اگر مثل مال من از رحمتون نمونه پاتولوژی هم گرفته باشن. به خاطر این تیکه برداری معمولا یک هفته تا ده روز خونریزی خواهید داشت.   از همه بدتر اینه که شکمم خیلی ورم کرده. مثل خانمایی که ت...
23 دی 1391

کلینیک نوید- قسمت سوم

سلام دوباره. دوستای گلم این دوسه روز حالم زیاد خوب نبود نشد بیام ادامه ماجرا رو بنویسم.   بعد از اینکه همه مراحل و انجام دادیم رفتیم واسه معاینه پیش خود دکتر صاحب کشاف. ایشون هم تشخیص دادن که من برم برای لاپراسکوپی. چون یه کیست 4-5 میلیمتری تو تخمدان چپم بود. بعدشم میگفت چند ماه درمان دارویی بشید که من قبول نکردم. چون میدونستم فایده نداره. فقط باید سطل سطل هورمون بخورم که باد کنم همین. ماپیش چند تا دکتر متخصص رفتیم و گفتن با راه طبیعی امکان بارداری وجود نداره. پس وقتی من سالمم دیگه لااقل با این هورمونا خودمو دچار مشکل نکنم. خلاصه قرار شد شنبه عمل کنیم و از ماه بعد دارو برای زیفت و شروع کنیم. شب قبل عمل همسری تا صبح نخوا...
18 دی 1391

کلینیک نوید- قسمت دوم

سلام. رسیدیم به بخش دوم اون روز سخت. تا عکس رنگی رو گفتم براتون. واسه اونایی که میخوان بدونن آخرش هزینه های هر بخش رو هم به تفکیک مینویسم. بعد از عکس رنگی دوباره اسم منو صدا زدن و گفتن برم واحد نمونه گیری خون. مثل اینکه باید مقدار بیشتری خون میگرفتن و تو نمونه های قبلی کم خون کشیدن. البته این دفعه یه خانومی که وارد تر بود نمونه گرفت ازم.  بعد از نمونه خون هم رفتیم واسه نوار قلبی. چند تا چند تا میفرستادنمون داخل و خانمی که دستیار دکتر بود نوار قلبمونو میگرفت و فشار خونمونو. البته باید اکوی قلب هم میشدیم که چون دکتر متخصصشون ساعت 5 بعدازظهر میاومد دیگه رفتیم تا ساعت 5. وقتی برگشتیم هم بعد از کلی معطل شدن...
15 دی 1391

کلینیک نوید- قسمت اول

 قرار بود امروز بیام و کلی تعریف کنم چی شد. دیروز کله سحر پاشدیم رفتیم کلینیک نوید. شب قبلش هم که دو و نیم خوابیده بودیم. صبح تو ماشین داشتیم چرت میزدیم. تا رسیدیم رفتیم برای مشاوره پیش یه خانم دکتر که روش کاری این مرکز و برامون توضیح بده. بعد از مشاهده شناسنامه هامون (میخواستن مطمئن بشن من و همسری یزدوجون شدیم خخخخخ) هر چی آزمایش و سونو گرافی داشتیم دادیم به ایشون که مطالعه کنه. به جز سونو و آز اسپرم همسرم که مال کمتر از یک ماه پیش بود و تو بیمارستان پارس و مرکز تصویر برداری تهران انجام داده بود بقیه چیزارو تکرار کردن. یه چندتا برگه هم داد دستمون که طبق اونا بریم دنبال کارامون.   اول به بخشهای مختلف سرزدیم و ق...
14 دی 1391

قدم اول

امروز صبح ساعت پنج و نیم بیدار شدیم. ساعت 6 زدیم بیرون و ساعت هفت صبح رسیدیم کلینیک نوید. از صبح هم کلی آزمایش و هزینه و خستگی. هشت شب رسیدیم خونه. موقع عکس رنگی خیلیییییی اذیت شدم. امروز خیلی خسته م. ولی فردا میام و همه چیو با جزئیاتش میگم تا اگه خدای نکرده کسی لازم بود از این روشهای کمکی استفاده کنه تا حدودی بتونه کسب اطلاعات کنه.   امروز خیلی درد دارم و خسته ام. تا فردا.   راستی کریسمس مبارک. ...
12 دی 1391

مهمونی من

در دلم هوای تو در برم نبودنت دست من به انتظار پای من همیشه در پی ات جای خالی تو لیک دوست میداردم آنچنان گرفته خو وانمی گذاردم شما اینو به پای شعر نذارید. میدونم نه وزن داشت نه قافیه نه هیچی فقط یه احساس لحظه ای بود. دیشب کلی مهمون داشتم. عمه بزرگم برای اولین بار بود میاومد خونه من مهمونی. خیلی خوش گذشت. مامان ایناهم بودن. البته بنده خدا خواهرم از وقتی اومد تا بره با اینکه پسرش آویزونش شده بود و گیر الکی داده بود و همش بغل میخواست سرپا بود و داشت کمک من میکرد. مخصوصا اون لحظه ای که خواهرم سر ظرف شویی داشت مرغا رو میشست دیدن داشت. با یه زوری مادرشو از آشپزخونه برد بیرون. یادم رفت از کیکایی که درست ک...
8 دی 1391