ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

میکرو ی اول

1392/9/3 10:42
نویسنده : niloofar
1,534 بازدید
اشتراک گذاری

دویدم و دویدم

سر کویی رسیدم

یه دونه نینی میخواستم

هیچ کسی رو ندیدم

 

دویدم و دویدم

به عارفی رسیدم

همه ی پولهام و دادم

چند تا گونال خریدم


گونال و زدم تو شکم

چند تا تخمک آوردم

تا برم نینی بیارم

روی سرم بذارم

 

دویدم و دویدم

به پونزدهم رسیدم...

امروز روز پونزدهم از پری دوم سیکل سوممه. دیروز برای آخرین بار تو این سیکل رفتم سونوگرافی. دکتر عارفی مثل همیشه سرش شلوغ بود و ویزیت یه سری از مراجعین و کنسل کرد. تقریبا آخرین نفری بودم که رفتم تو مطبش. خیلی خسته بود. لباسهام و درآوردم و روی تخت دراز کشیدم. هر سری سونوی واژینال انجام میداد ولی این دفعه خیلی درد داشت. البته از شب قبلش درد داشتم. دوست نداشتم کسی به دلم دست بزنه یا بهم نزدیک بشه که جام تنگ شه.

بعد از سونوگرافی دکتر نگفت چند تا تخمک داشتم . از اندازه فولیکولها و ضخامت اندومتر هم حرفی نزد. فقط گفت صبح دوشنبه برای پانکچر آماده شم. دوتا آمپول زیر جلدی هم داد که باید ساعت 8 شب تزریق میکردم. علاوه بر یه آزمایش پروژسترون که مجبور شدم برم بیمارستان عرفان برای انجامش.

دفعه پیش قبل از عمل هاش سی جی تزریق کرده بودم ولی این دفعه دوتا آمپول خیلی شبیه دکاپپتیل بود. ولی دردناک نبود.

تو ویزیت قبلی به دکتر گفته بودم که مثل سری قبل درد شدید ندارم. دکتر عارفی هم گفت بخاطر دوز بالای داروهایی بوده که مصرف میکردم. واقعا هم در مقایسه با داروهای دکتر کشاف اینجا چیز خاصی مصرف نکردم. تو دوره قبلی روزی یک گونال 450 رو تو دو نوبت میزدم. یه دکاپپتیل و دوتا منوپور. به علاوه یه مشت قرص که با خوردنشون از کف پاهام حرارت میزد بیرون. الان این حالتام خیلی کمتره. فقط دل درد و کمردرده که سه روزه شروع شده.

بر خلاف دفعات قبلی این بار اصلا حواسم به تاریخ و روز شماری نبود. واگذار کردم به خود خدا. دوست ندارم به زور چیزی ازش بخوام که خدای نکرده بعدا موجب پشیمونی بشه. میدونم که خودش هر وقت صلاح بدونه بهترین ها رو برام میفرسته. مثل همیشه.

خوب این از اخبار این هفته. ولی از اخبار دلم اینجا چیزی نمیشه نوشت. امیدوارم زودتر وضعیت نت خونه درست بشه. انقدره حرف تو دلم تلنبار شده که...

دوستون دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (32)

آمی
3 آذر 92 11:06
نیلو جون ایشالا به خوبی پیش بره. ایشالاااااااااااااااااااااا. برات دعا میکنم عزیزم
آیدا
3 آذر 92 11:08
هورااا.ایشاالله که خدا مهربون زودی نی نی ها بچسبونه به دلت عزیزم.خیلی حس خوبیه که به آخرش نزدیک میشی مگه نه؟!!!!!من وقتی دکتر روز انتقال رو تعین کرد اصلا حواسم به موفق بودن یا نبودنش نبود فقط خوشحال بودم که بالاخره داره تموم میشه
سحر
3 آذر 92 12:26
نیلوجونم ایشالا که این دفعه همه چیز روبراه میشه و دویدن هات هم فقط برای سیسمونی وخرید وسایل اتاقش میشه. برات بهترین ها آرزو میکنم دوست مهربونم مارو بی خبر نذار
مریم.خلوت مادرانه
3 آذر 92 13:37
سلام نیلوفر عزیزم ممنونم که با تمام مشغله کاری و درسی بازم بهم سر میزنی،نمیخوام الکی بهت امید بدم ولی اینو از تهه قلبم میگم نمیدونم چرا جملات این پستت و میخوندم بیشتر به دلم افتاد که این ماه آخرین ماه انتظارته انشالله که همینطوره عزبزم....ممنون ک اومدی پیشم نیلوفر من همیشه تخمکام بالای 19 میلی بودن ولی با وجود این تخمکای بالغ نتیجه نگرفتم فقط دست خداست گاهی با همون تخمک 7 میلی ام بارداری انجام میشه فقط کافیه خدا بخواد،مواظب خودت باش استرس نداشته باش توکلت به خدا باشه منتظر خبرای خوبتم
پرتو
3 آذر 92 13:40
شعرت خیلی قشنگ و با مزه بود عزیزم کار خیلی خوبی کردی همه رو بسپر به خدا مطمئن باش خودش به زودی سوپرایزت میکنه گلم ، بهت افتخار میکنم دوستم ماشاالله کوهی از استقامتی از ته ته ته دلم میخوام خدا به حرمت این دل پاکت و زحمتها و سختیهایی که تو این راه میکشی به زودی زود دلت و شاد و دامنت و سبز کنه الهی آمین
عطی
3 آذر 92 14:43
سلام نیلوفر جونم وای چقد دلم برات تنگ شده بود. عزیزم انشالله این دفعه نتیجه می گیری و معجزه ی خدا صحیح و سلامت میاد تو دلت و محکم می چسبه و تو میشی بهترین مامان دنیا. عزیزم خیلی برات دعا میکنم آرزوی بهترین ها رو برات دارم
مامان محمدمهدي(ماماطهوراي سابق)
3 آذر 92 14:51
سلام عزيزم ازخداميخوام كه تواين روزاي عزيزاين بار خبراي خوشي بهمون بدي و ني نيت بيلد تو دل مهربونت
شیما
3 آذر 92 18:03
نیلوووووووو جووووووووون من دلم روشنه ایشالا که اینبار میگیره و نی نی نازت میاد پیشت یه جورایی خیلی مطمئنم مواظب خودت باش
ترانه
3 آذر 92 22:32
سلام نیلوفر جان ،خوبی ؟ امیدورم اینبار دیگه نتیجه این همه سختی و دردی که تحمل کردی رو ببینی و با خبرای خوب بیای . خیلی ماهی نیلوفر جون. مواظب خودت باش عزیزم.
بهاره د
3 آذر 92 23:27
نیلو جونم همش دپرسم بعد کنسل شدن درمانم همش تو خودمم دیگه انگار به اخر رسیدم خدارو شکر همه چی اکی بوده ایشالله ایندفعه مهمون دلت نینی هایه خوشگل و توپل مپل میشه گلمممممم دوستت دارم و ممنون که به فکرمی برات بهترین ها رو ارزو میکنم
مينووووووووووو
4 آذر 92 7:27
موفق باشي گلممممممممممممممممممممممممممم
نرگسشیراز
4 آذر 92 8:40
نیلوفر جون امیدوارم سال دیگه تو هم لباس علی اصغر تن بچت کنی ولی خودمونیما نیلو تو عجب طبع شعری داری
باران
4 آذر 92 11:00
خانمی سلام شاعرم شدیا/این خانم دکتر کارش خیلی درسته؟ به نظرت منم برم پیشش؟به من گفتن مشکلم فقط تنبلی تخمدانه وبا ویتامین وگیاهی حل میشه/پارسال هم رفتم پیش خانم دکتری که مطبش تو فرشته بود اونم گفت صبر کنم/
سروين
4 آذر 92 18:54
اي من بميرم كه اين غصه تو رو شاعر هم كرد اونم شاعر كودكان كار دنيا رو ميبيني من از دست بچه ها بنالم تو از نداشتنش ديگه اين سري من و مامان هم ميخوام اصلن به نتيجه كار فكر نكنيم دست خودمون نيست بيشتر نگران خودتيم
غزاله
4 آذر 92 22:33
نبینم نیلوفر دلش گرفته باشه.ایشالا که به زودی جواب همه تلاش و سختی هایی که کشیدی رو میگیری.جات تو دعاهام ثابته عزیزم
تبسم
5 آذر 92 22:21
نیلوووووویییییی خدا توان بهت بده انشالاااااا...........شروع سختیه ایشالا به یاری حق پایان شیرینی داشته باشه.................درکت میکنم دوست عزیزم ولی راهی هسش که باید رفت و تا به نتیجه رسید
mahe mehr
6 آذر 92 0:25
نیلو جونم اول بگم که با شوهر کلی به شعر قشنگت خندیدیم عالی بود انشااله به حق این روزای عزیز خدا خودش 2تا نی نی خوشگل بهت بده و دلتون رو شاد و شادیتون رو تکمیل کنه حسابی دلم برات تنگ شده 3-4 روزه میخوام بیام وبت وقت نمیکردم امیدوارم امام حسین و دخترش واسطه بشن و خدا به جوونیت رحم کنه و از دست دکترا و دوا درمون نجان پیدا کنی عزیزم
رویا
6 آذر 92 12:38
سلام برات دعا می کنم هرآنچه به صلاحته همون بشه انشاالله!
ادبینه
6 آذر 92 13:21
منم دوشنبه پانکچر شدم. امروز هم باید زنگ بزنم ببینم جنین تشکیل شده یا نه که فردا برم انتقال. دل تو دلم نیست و خیلی استرس دارم. امیدوارم با خبرای خوب بیای
الی
6 آذر 92 13:49
ایشالا که اینبار نتیجه میگیری
ترانه
7 آذر 92 0:59
سلام نیلوفر جان.خوبی عزیزم؟ کاش میومدی خبری از خودت میدای بهمون الان تو چه مرحله ای هستی.؟
نیلوفر جون
7 آذر 92 13:05
عزیزم برات ارزوی موفقیت میکنم ایشا.. اندفعه نی نی ناقلا قدر زحمتهای شما میفهمه زودتر میاد
بهار د
8 آذر 92 12:19
دوست خوب و مهربونم خوبی کجایه سیکلی ایشالله همینبار مامانی
آیدا
9 آذر 92 11:19
نیلو جان از خودت بخبر خانمی. حتما تا الان انتقال انجام شده,خوبی؟!!!!!
سانا-زهرا
9 آذر 92 22:39
نیلوی عزیزم برات دعا می کنم هرروز مواظب خودت باش
نجمه
10 آذر 92 9:01
یه دنیا آرزوی خوب دوستم ، یه دنیا دعا
ثمره
10 آذر 92 16:40
موفق باشی...برات دعا میکنم وایه الکرسی
ساره
11 آذر 92 7:12
سلام نیلوفر مهربان! من اولای مسیر درمانم و با خوندن تجربیاتت انگیزم واسه ادامه دادن این کار بیشتر میشه... خدا به همه اونایی که نی نی میخوان کمک کنه مخصوصا به نیلو جان...
محبوبه مامان ترنم
11 آذر 92 14:22
الهی که اینبار
fariba
11 آذر 92 23:20
سلام نیلوفرم خوبی عزیزم چخبرا دختر کم پیداییادلمون برات تنگیده .فقط غامیدوار باش نیلوفرم
سحر
12 آذر 92 9:38
سلاااااااااام. نیلو پس نتت درس نشد دلم برات یه ذره شده
مينووووووووو
12 آذر 92 11:39
كجايي دختر بيا يه خبر از خودت بده دلمون اب شددددددددددد