اولین عید حضورت- سونوی آنومالی
سال نوی همه مبارک. امیدوارم این سال برای همه آبستن حوادث خوب و شیرین باشه.
از قبل از سال نو بگم. از چهارشنبه سوری که جمع شدیم خونه مامان و یه آتیش راه انداختیم تا همه خاطره های بد و توش بسوزونیم. آخر شب که شد از همه جای محله فانوس های آرزو هوا شد و بخاطر باد ملایمی که میاومد همه این فانوسها دنبال هم تو یه مسیر شروع کردن به حرکت. امسال نشد مثل سالهای قبل از روی آتیش بپرم و مثل دوران دبیرستان موهای ابرو و مژه رو فدای این شعله ها کنم که یه هفته بعدش مداد سیاه از دستم نیفته. ولی بازهم از روی آتیش عبورت دادم و مشت مشت اسفند تو آتیش ریختم که ببینی چه رسمهای قشنگی داریم.
شب سال نو رو هم خدارو شکر به دل خوش گذروندیم. تو هم دل و کمر مامانی رو به درد انداخته بودی که مبادا یادمون بره تو هم هستی. اولین نیتمون از خوندن قرآن سر سفره سلامتی تو بود. سال تحویل با خبر فوت یکی از آشناها شروع شد و روز اول فروردین و همه توی بهشت زهرا(س) گذروندن. عید دیدنی ها از روز دوم شروع شد. ما که جوونتریم باید قبل از همه میرفتیم دیدن سایرین.
امسال عید دیدنی هم حال و هوای دیگه داشت. حضور تو خیلی همه چی رو لذت بخش کرده. بخاطر وزنی که کم کردم یه کمی اطرافیان نگران بودن که نکنه وزن تو هم کم باشه. البته جای جبران داره. خیلی هم کوچولو نیستی. فقط یه چند میلیمتری با جدولی که تو نینی سایت زدن فاصله داری که همش بخاطر این هورمونها و شاید هم روانروی این دو هفته ست. دو سه روزیه که تکونهات و حس میکنم. خیلی ظریف و قشنگه. بیشتر به سمت چپ دوست داری ضربه بزنی. یکی دوتا ضربه ی آروم میزنی و ساکت میشی. بعد از دو سه ساعت دوباره یه حرکتی مثل ماهی حس میکنم و چقدرررررر حس این حرکت دل انگیزه.
امروز که هفته 19 رو داری به آخر میرسونی با بابات رفتیم بیمارستان کسری برای غربالگری آنومالی. دکتر ساعت ده بود که اومد و بعد از چهار نفر نوبت من شد. خدارو شکر سالم سالم بودی. کلیه هات، مثانه ت، لب بالاییت، مچ دست و پاهات، ستون فقراتت... چقدر دیدنت قشنگه. خیلی لذت بخشه که دراز بکشم و توی مانیتور روبروم ببینمت. اولین سه شنبه ی بعد از تعطیلات وقت دکتر دارم. خدارو شکر که هستی. با همه اذیتهات عاشقتم.