ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

ماجراهای من

1392/2/5 17:45
نویسنده : niloofar
874 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح رفتیم کلینیک نوید.

باز از من آزمایش خون (CBC) گرفتن و مثل دفعه قبل دستم و داغون کردن. آخرشم سرنگ و کشیدن بیرون و از دست دیگم نمونه گرفتن. بعد از آزمایش دوباره رفتیم مشاوره و یه پرونده برای زیفت پر کردیم و بخش آز اسپرم هم یه مشاوره ای شدیم و رفتیم برای سونو. تو حسابداری هم فرمودند که هزینه عمل نسبت به قبل از عید 700هزار تومن ناقابل گرونتر شده.خنثی

بعد از درآوردن لباسام رفتم روی تخت و این دفعه نمیدونم چرا اینقدر دردم گرفت. شاید بخاطر این بود که صبح تو نمونه گیری باعث شده بودن دوباره فشارم بیفته. خانوم دکتر که میگفت و دستیارش مینوشت من شنیدم که گفت ضخامت دیواره آندومتر 5.8 تعداد 5 تا فولیکول هم این سمت هست.

راستش خیلی ناراحت شدم. این همه دارو و فقط 5 تا فولی. تازه معلوم نیست چند تا از اینا سالم و توپر باشه. اونجا فهمیدم ممکنه حتی تو بعضی موارد همه فولیکولهای یه خانوم پوچ باشه و تخمک نداشته باشه. استرس

بعد از اینکه اومدم بیرون و کلی منتظر نشستم جدول زیفت مو پس دادن و دیدم توش نوشته 8+5 خیالم راحت شد. که یه چند تایی فولی دارم. سرتون و درد نیارم. آخرشم داروخونه و یه کیسه دیگه دارو و موقع برگشتن هم که بنزین تموم کردیم و نیم ساعتی تو راه معطل شدیم تاهمسری بره و بنزین بگیره بیاد. بقیه راه و هم حدس بزنید چطوری اومدیم. من با چشمهای سفید که چرا حرف گوش نداده بود جایی که گفتم بنزین بزنه کلافه

 

شب جاتون خالی پارک دعوت بودیم برای شام. داییم دعوت کرده بود به صرف کباب. کلی هم وسطی بازی کردیم niniweblog.com  یه بار هم بدجور خوردم زمین. دیگه سرد که شد و باد بلند شد جمع کردیم اومدیم خونه.

 

امروز صبح اصلا دلم نمیخواست بیدارشم. بدجور خوابم میاومد. به هر زحمتی بود بیدار شدیم و آماده شدیم بریم درمونگاه برای تزریق آمپولم. چون سر ساعت باید تزریق شه ساعت 7 صبح و 7 بعدازظهر میزنم. صاحبخونه محترم هم طبق معمول هرچی ماشین تو در و همسایه وفامیل بود جمع کرده بود تو پارکینگ ما. فکر کنید پارکینگی با ظرفیت 4 تا ماشین 7 تا ماشین توش پارک میشه. دوتا از این ماشینها هم پشت سر ما بودن و زنگ زدیم بیان جابجا کنن. یه ماشین و همسایه بیرون برد، یکی رو شوهرم، من هم نشستم پشت فرمون ماشین خودمون.ابرو

حواسم به اون یکی لنگه ی در بود که سمت شاگرده که در بسته نشه. نگو در پارکینگ از سمت راننده شروع به بسته شدن میکنه و بععععععععععععععله

با صدای برخورد بود که دیدم ماشین و همچین زدم به در که هم گلگیر عقب خودمون داغون شده هم لنگه در از جاش دراومده چشموقت تمام بخاطر شیب زیاد پارکینگ با سرعت اومده بودم بالا و خیلیییییییییی محکم زده بودم به در.

 

خلاصه اینکه بعد از همه پولی که دیروز به مطب داده بودیم یه همچین خسارتی هم گذاشتم رو دستمون. یعنی دوست داشتم برم بزنم تو گوش صاحبخونه. در و که درست میکردن رفتم پایین برای اعتراض که همسری نذاشت. "برای تو زشته با اینا دهن به دهن بشی" و این صحبتا. منم اومدم بالا دیگه نه خوابم برد نه تونستم بیکار بشینم. نشستم یه کم خیاطی کردم تا حواسم پرت شه.niniweblog.com


امیدوارم دیگه این حواس پرتی دست از سرم برداره و از این دسته گلا به آب ندم. دیگه هم تا آخر کارام رانندگی رو میذارم کنار. اولین حادثه سالها رانندگی مو امروز اونم تو پارکینگ خونمون به ثبت رسوندم.niniweblog.com

راستی بقیه هزینه هارو واسه اونهایی که میرن یامیخوان برن کلینیک نوید مینویسم:

هزینه آزمایش خون: 44000 تومن

هزینه سونوگرافی: برای زیفت رایگان

هزینه عمل: 2,950,000 تومن (قبل از عید 700 هزار تومن ارزونتر بود)

هزینه نگهداری جنین : 500,000 تومن

هزینه داروها: برای من شد 844,000 تومن. ولی خودتونو برای مبلغی تا سقف یک و نیم میلیون آماده کنید.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

نانا و نینی جون
5 اردیبهشت 92 17:53
سلام ابجی نازم خوبی؟
دلم برات تنگ شده قبلانا زیاد میومدی
ابجی نازم انشاا... خدا تو دلت نینی بکاره مجبور نشی بری برای زیفت


مرسی نانا جون. گلم من هر روز به وبلاگت سر میزنم عزیزم. مرسی از دعات
ماماطهورا
5 اردیبهشت 92 18:53
سلام نيلوفرجونم انشالله كه زودي ني ني بياد تودلت وبا گذاشتن پاهاي پربركت كوچولوش صابخونم بشيدآمييييييييييين


مرسی ماماطهورا. آمین. انشااله خدا هرچی تو دوست گلم میخوای رو هم به زودی به بهترین شکل بهت بده.
غزاله
6 اردیبهشت 92 23:32
عزیزم امیدوارم به زودی زود نی نیت از ی جایی که خودتم نمیدونی کجاست بیاد پیشت و شاد شی.دعات میکنم دعام کن.
خیال تو
http://khiyale_to.niniweblog.com
با افتخار لینک شدی.


مرسی غزاله جون. افتخار دادی عزیزم
پرتو
7 اردیبهشت 92 13:18
سلام عزیزم انشاالله به زودی زود نینی نازت میاد تو دلت , واقعا خیلی سخته این همه مخارج تو این گرونیها ....
ولی امیدت به خدا باشه مطمئنم به زودی خدا خودش یکی از فرشته های نازشو بهت میده گلم
همیشه موفق و شاد باشی دوستم منم برات دعا میکنم


مرسی پرتو جان.من هر روز میام و به وبلاگت سر میزنم. کمرنگ شدی دوست گلم. انشااله که همه لحظاتت به خوبی میگذره.بوووووووووس
سودابه
7 اردیبهشت 92 18:35
سلام عزیزم دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره اینقدر نگران نباش برات دعا میکنم که زود زود مامان بشی و بشین 3 نفر و این حس قشنگ رو زود تچربه کنی.با اجازت لینکت کردم اگه لینکم کنی خوشحالم میکنی.
sodabe-alireza.niniweblog.com


مرسی ی سودابه جون. حتما لینکت میکنم.
در آرزوي دو قلوووووو
8 اردیبهشت 92 9:51
به به ميبينم خياطي هم ميكني

منم عاشق خياطي هسم

گاهي يه جيزهايي برا خودم ميدوزم

ولي خيلي وقته گذاشتم كنار

حالا چي دوختي يه عكس بزار ببينيممممممم


ميگما داري دارو محرك تخمدان استفاده ميكني وسطي بازي كردي طوريش نيست؟؟؟؟؟؟؟

يادمه قبلنا كه اي يو اي ميكردم ميرفتم باشگاه كه دكتر گفت وقتي امپولهاي محرك تخمدانت شروع شد ديگه باشگاه نرو خواسي برو پياده روي

حالا هم سعي ميكنم پياده روي برم

قبل عيد هم رفته بودم دكتر تغذيه گفت چون ميخواي ميكرو كني باشگاه نرو

حتي گفت رقصيدن هم برات خوب نيست

دليلش رو نميدونم

گفت فقط و فقط پياده روي

ببخشين فضولي كردم

اصلا خوبه زير دلت درد نگرفته وسطي بازي كردي

من هميشه برا اي يو كه امپول ميزدم با اينكه مثلا كلا هشت تا هاش ام اجي ميزدم همش زير دلم درد ميكرد
بايد خيلي مراعات ميكردم كه مثلا يه دفعه اي از سر جام پا نشم

واي كه چقدر حرفيدم ببخشين سرت رو به درد اوردممممم



عزیزم این چه حرفیه. راستش وقتی خوردم زمین یه کمی کمر درد گرفتم. ولی همسرم نذاشت زیاد بازی کنم. نگران بود طوری نشه. به غیر از اینم زیاد تحرک ندارم. از ترسم بیشتر استراحت میکنم. یا جایی میرم با ماشینه.
عکسهای لباسارو هم خیلی وقته چیز جدید که بشه گذاشت اینجا ندوختم. همش مانتو و لباس خونه بوده. به محض اینکه یه مجلسی بدوزم عکسشو میذارم چشم. [بوس]
شیما
8 اردیبهشت 92 12:08
نیلو جون غصه تصادف رو نخور فدای سر خودت و همسرت
دیگه چیزی نمونده که نینیت بیاد پیشت کم کم وقتشه که آهنگ وبلاگت رو عوض کنی و شادش کنی
آخه میدونی من کلی با این آهنگ گریه میکنم

حال روحیم اصلا خوب نیست برام دعا کن

بوووووووووووووووووس برای تو دختر مهربووووووووووووووووووووووون


عزیزمممممممممم خدا نکنه حالت بد باشه.
سودابه
8 اردیبهشت 92 12:14
راستی نیلوفر جون شما بیمه نیستی؟بیمه تکمیلی فکر میکنم خیلی خوب باشه همه هزینه ها و میده


سودابه جون چرا بیمه داریم. ولی مثلا دفعه پیش که هزینه عمل شد سه و نیم میلیون. کلینیک به ما فقط قبض 900 تومنی داد.
مامان ترنم
13 اردیبهشت 92 11:49
سلام. امروز وبلاگتو رو دیدم و کلی از مطالبتون رو خوندم. ایشاالله که این درمان ها جواب بده و شما هم به زودی با خبر نی نی دار شدن بیاین و خوشحالمون کنین. همیشه خدا وقتی نی نی رو میده که اصلا انتظارشو نداری. برایت ارزوی سلامتی می کنم مامان مهربون که به خاطر نی نی کلی درد رو تحمل می کنی.. این هم وبلاگ دخترمه.http://tarannom-diaries.niniweblog.com/
ضمنا با اجازه لینکتون کردم.


عزیزم خیلی لطف کردی. حتما میام و سر میزنم. مرسی
زهرا
22 بهمن 92 12:49
سلام گلم.واقعا سخته.من که واقعا احساس میکنم سوراخ سوراخ شدم.
niloofar
پاسخ
آره واقعا سخت بود ولی خدارو شکر تموم شد