بیست روز مانده تا...
امروز روز نوزدهم پریه و شب پونزدهمی که باید سیپرو بخورم. دیشب با خانواده برادرشوهر رفته بودیم پارک. خوش گذشت. کلی بازی کردیم و هوا خیلیییییی ملس بود. اما چون دیر رسیدیم صبح خواب موندیم. ساعت 11 با شوهرم رفتیم کلینیک تا باقی داروها رو بگیریم. بخاطر عروسی ای که دفعه پیش داشتیم میرفتیم نشده بود دکاپپتیل و بگیریم. آخه باید زود به یخچال منتقل بشه و تو گرما نمونه.
این دفعه هم برای شروع 12 تا دکاپپتیل بهم دادن و یه سری قرصهای استروژن. یه کوچکولو نگران معده م ام چون استروژن بهم نمیسازه. قرار شد دارو ها رو تا نهم پری بعدی مصرف کنم و بعد برم برای سونوگرافی. اگه اندومترم خوب بود، تاریخ عملم و مشخص کنن.
بعد از کلینیک هم رفتیم سازمان بیمه که ببینیم میتونیم درصدی از این هزینه ها رو ازشون بگیریم یا نه. از یه سری مدارکمون ایراد گرفتن و باید دوباره بریم. در ضمن گفتن برای درمان ناباروری باید دوسال از تاریخ عقدمون گذشته باشه. با این حساب شک دارم زیفت قبلی رو محاسبه کنند.
راستی هفته ای که گذشت عروسی پسر عمه ی گرام بود. انشااله که خوشبخت بشن. خیلی هم خوش گذشت. جای همه تون خالی بود. کلی تخلیه روانی شدم. خیلی از حرفها و حدیثهایی که تو این دو هفته پیش اومده بود و روان پریشمون کرده بود با این مراسم پرکشید و رفت.
دوستم سارا میگه :"ای کاش آدما لب و زبون نداشتن، یا نه داشتن اما فقط واسه خوردن بود تا اینکه نتونن با زبون و دهنشون بقیه رو برنجونن..." واقعا کاش همینطور بود .یا اینکه لااقل بعضیا یاد میگرفتن دهنشون و یه جاهایی ببندن. آخه میترسن اگه یه موقع زخم زبون نزنن لال از دنیا برن .
فکر کنم تا انتقال بعدی یه 20 روزی فاصله باشه. مطمئنم این 20 روزم خیلی زود میگذره.
راستی دوستهای گلی که کنجکاو هزینه ها هستید، هزینه این سری داروها شد 348هزار تومن. البته از این مقدار 303 هزار تومنش فقط مال 12 تا دکاپپتیل گرانقده که باید بر بازوی مبارک وارد کنیم.