ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

نامه به خدا

خدایا. با تو حرف زدن که سلام و احوالپرسی نمیخواد. راستش نمیدونم چی بگم. میترسم یه چیزی بگم از دستم ناراحت بشی. این چند وقته خیلی زبونم تند شده. می بینی که. شدم مثل تیغ دودم. شنیدم :         هرکه در این بزم مقرب تر است     جام بلا بیشترش میدهند خدایا از این جام سیراب شدم. مست مست شدم از بلا. فکر نمی کنی دیگه وقت هوشیاریه؟؟ فکر نمی کنی دیگه وقتشه یه قهوه بخورم و این مستی از سرم بپره؟؟   جان؟؟؟!!!! نشنیدم. باشه. حتما الان وقتش نیست. حتما هنوز جا دارم مست تر شم. هنوز واسه چند تا پیک دیگه جا دارم. شکرت خدایا. من که جز تو کسی رو ندارم هر روز صدبار باهاش حرف بزنم و دعو...
16 بهمن 1391

روز 34م

دوست دارم اين چند وقت يه كار متفاوتتري انجام بدم. از حال و هواي اين روزا خوشم نمياد. نه پري ميشم نه سندرومهاي قبل قاعدگي تموم ميشه. داره افسرده م ميكنه. همش دلم ميخواد بشينم يه گوشه تنها و گريه كنم. امروز روز 34م دوره مه. از پري هم خبري نيست. بخاطر دردهاي شديدي كه چند روزه تو رحم و تخمدانم احساس ميكردم رفتم پيش دكتر. برام سونوي واژينال و آز تيتر بتا نوشت. ديروز دو ساعت مرخصي گرفتم و رفتم سونو گرافي كاخ كه به محل كارم نزديكه. بعد از كلي معطلي بي دليل معاينه شدم و اومدم بيرون. تو راه خونه هم يه بي بي چك گرفتم. با اين كه ميدونستم منفيه. اما بازم چون بعد 5 روز هنوز خبري نبود گفتم بذارم اگه منفي شد ديگه نرم آزمايشگاه. دوست ندارم الكي دست و ب...
9 بهمن 1391

واسه ی خودم

دیروز تولدم بود. یکسال دیگه پیرتر شدم. یکسال دیگه به تجربه های تلخ و شیرینم اضافه شد. یه 5 بهمن دیگه رو پشت سر گذاشتم. اندازه یکسال دیگه خاطره به کوله بارم اضافه شد؛ خاطره هایی که میخوام تا ابد لحظه به لحظه شو تو افکارم زنده نگه دارم و خاطراتی که هرچی محکمتر پاکشون میکنم پررنگ تر میشن. خوب یا بد گذشت و رفت. هییییییی زندگی. پارسال اینموقع چه برنامه ها واسه امسالم کشیده بودم. چقدرشو تونستم به انجام برسونم؟؟؟؟!!!!! راستش نمیدونم. فقط یادمه طبق عادت هرسال کلی آرزو کردم و کلی نقشه کشیدم. دعا کردم همه روزام به طعم شکلات باشه و همه اوناییکه دوسشون دارم کنارم باشن. دیروز خواهرم و دوتا فرشته هات تسلی من بودن. دیروز باهم دیگه بازار گل رف...
6 بهمن 1391

توضيح

سلام. دوستاي گلي كه ميخوان تفاوت بين زيفت و ميكرو رو بدونن اين چند خط و بخونن بد نيست.   در IVF تخمک از زن و اسپرم از مرد گرفته شده، در محیط آزمایشگاهی لقاح انجام می شود و سپس تخم ایجاد شده در رحم زن قرار می گیرد. در ZIFT یا Zygote intrafallopian transfer ، تخم همانند بالا تهیه شده و به جای رح در لوله فالوپ زن قرار داده می شود. در ICSI یا Intracytoplasmic sperm injection اسپرم مستقیما به داخل تخمک وارد می شود و برای مواردی که اسپرم کم است و یا قدرت نفوذ خوبی ندارد به کار می رود. منبع: سايت دكتر رهام صادقي ...
3 بهمن 1391

روز برفی

امروز خیلی برف قشنگی می اومد. سرکلاس بودم. ولی کل حواسم به پنجره بود و برفی که می شینه رو درختا. عاشق برفم. انقدر لذت بردم که نگو. کلاس که تموم شد ناهار و با دوستام تو سلف دانشگاه خوردم و تو حیاط دانشگاه کلی برف بازی کردیم. کلی تو برف پیاده روی کردیم. مثل بچه ها با گلوله های برفی تو سرو صورت همدیگه زدیم. خیلی روز خوبی بود. مثل بچه ها از بالا تا پایین تو برف فرو رفته بودیم. کتابام خیس شده بود. شالم خیس خیس بود و دستام از مچ بی حس شده بود.چقدر بچه شدن خوبه. چقدر لذت داره بدون اینکه به نگاه بقیه توجه کنی و نگران باشی چه فکری میکنن بپری تو برفا و گلوله های برفی رو بندازی سمت دوستت. بری زیر شاخه درختا وایسی و بعد درخت و تکون بدی تا همه برف...
2 بهمن 1391

داروهای آماده سازی میکرو

سلام. این چند روزه بخاطر استرس امتحانات و چیزای دیگه دل و دماغ آپدیت کردن وبلاگو نداشتم. بنابر دلایلی هم مجبور شدم زودتر مرخصی مو قطع کنم و برگردم سرکار. شنبه قرار بود بریم دکتر تا هم داروها رو بگیریم و هم جدول زیفتو. ساعت چهار بعد ازظهر همسری اومد دنبالم. سرچهارراه نواب قرارگذاشته بودیم. اول رفتیم داروخونه. یک میلیون و نیم ناقابل  دادیم واسه داروها که گفتن بعد از ماه اول که داروها تموم شد باید دوباره یه سری دیگه دارو بگیرم که حدود 700-800 تومن هم پول اونا میشه. (داروها باید تو یخچال نگهداری بشه) داروها رو گرفتیم و رفتیم بالا برای توجیه که بگن چه دارویی رو باید چطوری و چه زمانی مصرف کنیم. یه خانم دکتر جوون اومد و شروع کرد ...
2 بهمن 1391

واسه ی خودم

باز زده به سرم. همیشه همینطوری میشه. یه هفته مونده به پری قاطی میکنم و قبل از هر چیزی از خودم بدم میاد. دوست ندارم برم جلوی آینه. واسه خودم شدم یه موجود کریه المنظر.  این روزا هزارتا فکر میاد تو ذهنم که حتی وقتی چشمامو می بندم دست از سرم بر نمیداره. از یه طرف دوست دارم زودتر پری بیاد و برم دنبال مراحل دارویی زیفت تا زودتر نی نی داربشم. از یه طرف از دست همسری ناراحت میشم که تو این همه وقت حتی یه سفر کوتاهم نرفتیم و هیچ تفریح دونفره ای نداشتیم. درسته نی نی که بیاد یه لذت خاصی به زندگی میده ولی دیگه این دونفره اون دونفره ی سابق نیست. دیگه مال خودشون نیستن و نمیتونن هیچ کاری رو فقط برای خودشون انجام بدن.واسه همین می مونم بین ...
29 دی 1391

نی نی پریسان جون

عزیزم. امروز یکی دیگه از دوستای مامان تو کلوب مادر شد. عزیز دل مامان تو هم براشون دعا کن که انشااله خدا خودش مواظب پریسان و نی نی نازش باشه. بی بی چکش که مثبت شده. خداکنه بتاش هم زودی بالا بره و آزمایششم مثبت بشه. ...
28 دی 1391

من و دلگیری این روزا

روزها چه زود میگذره. به سرعت برق و باد. میان و بی اعتنا به آرزوهای ما آدما دهن کجی میکنن و میرن. اصلا کاری ندارن چی میخوای از زندگی. کار ندارن چقدر از خواسته هاتو از دامن زندگی چیدی. کار ندارن دوست داری ادامه داشته باشن یا نه. نه لحظه ای که میخوای تند و تند بگذرن تا غصه هات زودتر بگذرن بهت توجه میکنن، نه لحظه ای که میخوای تا ابد ادامه داشته باشه و تو لذتشو ببری. این روزا این لحظه ها لج دارن باهات. نه بچه ان که با یه شکلات دلشونو به دست بیاری و رامشون کنی. نه بزرگسال که حرف حالیشون باشه. بهشون بگی: بابا اینقدر عجله نکنید. من هنوز زندگی نکردم.من هنوز هیچ لذتی نبردم. من هنوز هیچ کاری نکردم. من هنوز یه دل سیر سر تو دامن مامان گریه نکردم. م...
28 دی 1391