اي دوست...
تو اين روز باروني قشنگ اين شعر و تقديم ميكنم به همه كسانيكه دوسشون دارم.
اي صميمي اي دوست
گاه و بيگاه لب پنجره خاطره ام مي آيي
ديدنت حتي از دور
آب بر آتش دل مي پاشد
آنقدر تشنه ي ديدار توام
كه به يك جرعه نگاه تو قناعت دارم
دل من لك زده است
گرمي دست تورا محتاجم
و دل من به نگاهي از دور
طفلكي مي سازد
اي قديمي اي دوست
تو مرا ياد كني يا نكني
من به يادت هستم
من صميمانه به يادت هستم
دايم از خنده لبانت لبريز
دامنت پر گل باد.
پانوشت: اگه اشتباه نكنم اين شعر مال آقاي كيوان هاشمي.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی