سلامی با یک بغل گل
من اومدم با یه بغل دلتنگی. اینترنت خونه تا یه هفته دیگه وصل میشه و من باید از سایت دانشگاه استفاده کنم. برای اینکه مبادا با ریموت دسکتاپ نوشته هام و بخونن هم با خودم لپ تاپ میارم دانشگاه. اعتیاد خیلی بدی به این صفحه و به شماها پیدا کردم. میدونید حس خیلی خوبیه که بدونی وقتی یه چیزی مینویسی خونده میشه. حتی اگه کسی جوابی براش نذاره. همین که وارد صفحه ت میشی و تعداد بازدیدکنندگان ومی بینی می فهمی که کلی آدم هست که باهاشون حرفهای مشترک داری. اوضاع خونه ی جدید بدک نیست. جام تنگ تر شده. بیشتر اثاثیه رو سر هم سوار شده ولی خوب دیگه کار زیادی نمونده. خورد خورد دارم انجام میدم. نه که فکر کنید تنبلم آخه مشکل گاز و پکیج و این حرفها رو داشتیم. ...