چهارمین ماه باهم بودن
دیروز سیزده هفته رو پشت سر گذاشتی و وارد ماه چهارم شدی. یعنی با هم دیگه وارد این ماه شدیم. من و تو. می بینی از همین الان قدمهامون یکی شده. بیشتر کارهامون و باهم انجام میدیم. من که غذا میخورم نوبت به تو میرسه و باید به پهلوی چپ بخوابم. بیشتر لباسهام برام کوچیک شده. منم پا به پای تو دارم سنگین میشم. درد سینه هام هم نشون میده غذای دوران نوزادیت داره آماده میشه. هنوز حرکتات و حس نمیکنم ولی میدونم که هستی. هر وقت که زیر دلم میگیره. هر وقت که معده درد تا صبح بیدار نگهم میداره تا همنشین بی خوابی تو بشم. هر وقت که دلم برای یه لباس دخترونه غنج میزنه. من و شریک خنده هات کردی. از وقتی اومدی خوشروتر شدم. بی خیالتر شدم. ولی یه وقتهایی هم هیچی خوب نی...