ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

عشق در من سما می رقصد...

دارم به یکسالگی حضور دخترم نزدیک میشم. پاییز پارسال این روزها برام پربود از استرس و فکرهای سیاه و سفید. با اصرار ال دی رو شروع کردم و خودم وارد سیکل شدم که یه ماه دیگه منتظر نمونم. پارسال این موقع من بودم و شیشه های پر از خون آزمایشگاه و بازوهای کبود. من بودم و بی صبری. من بودم و فرار از چشمهای کنجکاو و گاها آزاردهنده ی دیگرون که مبادا کسی بپرسه "پس کی میخوای دست به کار شی؟". من بودم و دلتنگی و هزارتا شعر نگفته و هزارتا گل که منتظر یه اشاره بودن واسه شکفتن. من بودم و اون بود و شبهایی که تنها حرفمون مطمئن شدن از تاریخ ویزیت بعدی بود. از دل دردهایی که نداشتم و نگرانم میکرد که نکنه تخمکی بالغ نشده. پارسال سنگینی یه حرف بود رو دل...
23 آبان 1393

برای ما

می بینی روزها چه زود میگذره؟ یادش بخیر. سه سال پیش رفتیم بالای برج میلاد، چشمهای همدیگه رو دیدیم، شهر و دیدیم و آرزو کردیم تو شلوغی این شهر یه خونه هم مال ما باشه. یه سقف گذاشتیم و چهارتا دیوار. دل روی دل استارتش و زدیم و گفتیم یا علی. بعدش تو یه غروب قشنگ پاییز با یه دسته گل سفید و صورتی اومدی دنبالم و هم خونه شدیم. از همون روز اول پشت به پشت هم وایسادیم و چرخهای این زندگی رو با هم هل دادیم جلو. با هم گریه کردیم، خندیدیم، دعوا کردیم، قهر کردیم، آشتی کردیم، شب تا صبح بیدار موندیم، از هم ایراد گرفتیم، پشت هم وایسادیم و یه عمر طولانی رو توی روزهای انگشت شمار سه سال تجربه کردیم. نه که همه چی عالی باشه. نه که همه چی بد باشه. شدیم یه زن و شوهر...
25 مهر 1393

دل تنگی دخترانه

کنارش دراز میکشم و لپ تاپ و روشن میکنم. از بیخوابی شب قبل هنوز گیجم ولی دیگه نمیتونم هم بخوابم. دائما حواسم به چشمای نیمه بازشه که میخواد بخوابه ولی نفخ و دل پیچه مانع میشه. آروم با دستم میزنم روی سینه ش و لالایی میگم تا چشماش دوباره بسته شه. منظره ی صورتش از نیم رخ خیلیییی قشنگه. مخصوصا دماغ فندقی ریزش. فکر میکنم حتما اون هم مثل من از خونه موندن حوصله ش سر رفته. هرچند تجربه ی من و از دنیای بیرون از این چهاردیواری نداره. نمیدونه اون بیرون چه خبره. ساعتهای شلوغی مترو کیه. سه چهارماهی میشه که با اتوبوس و مترو جایی نرفتم. دلم حتی برای صدای دستفروشها هم تنگ شده. برای دینگ دینگ دینگ قطار توی هر ایستگاه و خانمی که اسم ایستگاه و اعلام میکنه. دلم...
15 شهريور 1393

عاشقانه های من و تو

یه چایی برای خودم میریزم و میام. می شینم جلوی تلویزیون روی زمین. دیگه نشستن روی مبل و آویزون موندن پاهام برام سخت شده. یه چیزی توی دلم تکون میخوره. پیرهنم و میزنم بالا، سرم و با خنده میندازم پایین و به وروجکی خیره میشم که به وضوح میشه دید داره میچرخه و سرش و تکون میده. دنبال یه جای راحته که لم بده. منم از این حالت لذت میبرم. میچرخه و تکون میخوره و پوست شکم منم با خودش به چپ و راست میکشونه. چند دقیقه ای ادامه میده و بالاخره یه جای راحت پیدا میکنه و آروم میشه. الان فقط با پاهای کوچیکش داره ضربه میزنه. دستهاش و میکشه به دیوار دلم. شیطنتم گل میکنه. اینبار دراز میکشم که با تغییر حالت من باز هم دنبال جای راحت بگرده. بعد از دو سه دقیقه شرو...
18 خرداد 1393

برای مریم

دلم با نوشته هاش بیشتر گرفت تا خبر منفی شدن میکرواش. انگار خدا هرچی صبر و سکوته ریخته تو وجود این دختر. ولی صبرشم عجیبه. دل آدم و بدجود درد میاره. میدونستم که دو هفته ست منتظره. میدونستم که جای پروژسترونهاش درد میکنه. میدونستم که حتی قدمهاشو هم آهسته آهسته برمیداره مبادا که ترک بردارد چینی نازک... گل مریم قصه ی ما دو هفته پیش چهارتا فرشته ی یخ زده رو با خودش برد خونه تا با گرمای وجودش بهشون زندگی بده. ولی قسمت نشد. دلم خیلی سوخت. یاد روزی افتادم که با همه ابهت مردونه ش نشست وسط خونه و عکس مادرش به بغل زار زار گریه کرد. دلم خیلی سوخت. برای مریم، برای پریسا، برای بهاره، برای مینو، برای آیدا، برای السا، برای ... و برای همه مردهایی که بعد از ...
4 خرداد 1393

زنان انتظار، زنان اضطراب

دانی که ز میوه­ ها چرا سیب نکوست؟ نیمی رخ عاشق است و نیمی رخ دوست بچه که بودیم این شعر و توی دفتر خاطرات همکلاسیامون می­نوشتیم. شاید خیلیامون معنی شو هم نمیدونستیم. ولی الان دیگه میدونم. نیمه سرخ سیب و میذارم واسه عاشقی­مون و نیمه زردش و میذارم به پای دوستیمون. میمونه عطر وسوسه کننده سیب که اون هم میشه نیت زیبایی دردونه­ م. نیمه سرخ­گون سیب و برش میزنم و نیمه دیگه شو میذارم برای یه وعده دیگه. یه نصفهء دیگه به یخچالم اضافه میشه. مثل همه چیزهای دیگه ای که نصف کردم. باید با قندی که یه تیر نشونه گرفته سمت سلامتی بار شیشه­ م بجنگم. امشب تنهام. هم اتاقیام مرخص شدن و من موندم و ارغوان و یه دلی که اون پ...
27 ارديبهشت 1393

عنوانی ندارم...

پنج شنبه زودتر از خواب بیدار میشم. کلی کار دارم که باید انجام شه. همه لوازم دکوری و تزئینی رو باید از دم دست جمع کنم. گلدونها، سینی های چینی، ظرفهای تزئینی میوه، شیشه های گل و... همه رو میبرم تو اتاق خواب خودم پایین پنجره روی زمین میچینم. خریدن یا هدیه گرفتن هر کدومش یه داستانی داره. چقدر گلدون و ظرف میوه پایه دار کرم رنگم و دوست دارم. با بقیه ظرفهام فرق دارن. بی دلیل احساسم بهشون متفاوته. نوبت میرسه به میز وسط. همسایه اومده کمک. میز و میذاره تو اتاق دیگه. اتاقی که قراره مال ارغوان باشه. این دو سه روزه خیاطیام و کردم و چرخ و گذاشتم تو کمد. پایه چرخ هم میره تو بالکن که دست و پاگیر نباشه. سردوز و همه وسایل خیاطی رو هم از دم دست برداشتم. ...
5 ارديبهشت 1393

اولین روز مادر من

دخترکم... امروز اولین باره که روز مادر رو به عنوان یه مادر تجربه میکنم و این به لطف حضور توئه. دخترکم، دخترکی که قراره یه روزی تو هم این احساس شیرین و تجربه کنی، دختر قشنگم از الان روزت مبارک. بهترین ها بدرقه راهت باشن. امیدوارم تو این راه قشنگ و به این سختی نگذرونی. امیدوارم منم بتونم مادر خوبی برات باشم. همونطوری که مامانی یه مادر خوب برای ما بود و هست و همونطوری که خاله سروین یه مادر خوب برای فرشته هاشه. خیلییییی چیزها هست که باید ازشون یاد بگیرم. دخترکم با هر تکونی که میخوری من و آنچنان از خود بیخود میکنی که حتی نمیخوام نفس بکشم مبادا این نفس کشیدن حواسم و از تکونهای قشنگت پرت کنه. چشمام و می بندم و دست میذارم روی شکمم تا برات و...
30 فروردين 1393

دل تنگم دل تنگه

دیروز وقت دکتر داشتم. بخش شدیدا شلوغ بود و در بین ویزیت ها یه خانمی رو اورژانسی آوردن پیش دکتر عارفی که ویزیتش کنه. یه خانمی هم که دوماه پیش دیده بودمش اینبار روی ویلچر اومده بود. سری قبل که دیدمش موقع راه رفتن پاهاش و روی زمین میکشید و میگفت دیسک کمرش بیرون زده. بنده خدا حتما اوضاع کمرش خیلی بدتر شده که با ویلچر اومده بود. هنوز دوماه دیگه تا زایمان وقت داشت. مریم و نجمه هم بودن. کلی گفتیم و خندیدیم و زمان خیلی زود گذشت. دکتر عارفی یه سونوی سریع کرد و صدای قلب ارغوان و گذاشت تا خیالش راحت بشه که همه چی مرتبه. برای انقباضها و دل دردم هم دوباره یه آزمایش ادرار و قرض ایزوکسی پرین داد. تا ویزیت بعدی باید این قرص و مرتب مصرف کنم. اینطوری که ...
20 فروردين 1393