توهم
میدون توحید از اتوبوس پیاده میشم و تا خ کارگر و پیاده میرم. لپ تاپی که بخاطر کنفرانس امروز بردم دانشگاه روی دوشم سنگینی میکنه. اگه از یه چیز این لپ تاپ راضی نباشم اونم وزنشه. وقتی میرسم خیابون کارگر دیگه تحمل راه رفتن و ندارم. سنگینی کوله م به کمرم فشار آورده. تو خیابون نصرت یه کلینیک نازایی جدید توجهم و به خودش جلب میکنه. کلینیک نازایی سارا . چقدر تعداد نازاها یا به قول دکترا نابارورا زیاد شده. اینطوری که داره پیش میره فکر کنم به زودی تعداد این مراکز با تعداد مساجد محل برابری میکنه. سوار تاکسی میشم تا برسم آزمایشگاه. خیلی خلوته. چهارتا دختر با مانتوی سفید کارشون تموم شده و دور هم پسته میخورن. به دماغ عمل کرده یکیشون نگاه میکنم...