روز پنجم- شروع سیکل دوم
از همه طبیعت عاشق ماه شب چهارده و گردنه حیرانم. شب توراه که برمیگشتیم صندلی رو خوابوندم و حسابی ماه و تماشا کردم. چقدر زیبا بود. تو تابستون که هوا صافه و ابری نیست، باید دراز بکشی رو پشت بوم خونه، یه کاسه آلوی ترش و شیرین بذاری دم دستت و ماه و تماشاکنی. امروز عروسی دعوت بودیم. یه عروسی خیلی باکلاس که بنده فوق العاده بی کلاس تشریف برده بودم. یه لباس ساده دوخته بودم و حوصله و وقت سنگ دوزی روش و نداشتم. همینطوری پوشیدم رفتم. موهام و هم یه سشوار کشیدم و یه آرایش خیلیییییییییییی ساده. قرار بود قبل از عروسی یه سر بریم کلینیک که دکتر داروهای سیکل بعدی رو بنویسه. حدود ساعت 5 و ربع بود رسیدیم کلینیک و تا ساعت 8و ده دقیقه هم معطل شدیم که وقت...